همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

قصه ی آدم و حوا


  آدم و حوا







فرشتگان، به احترام و شگفتی در تکوین آدم می‌نگریستند. آسمان، در حیرت ایستاده بود. به اراده الهی، اندک اندک گل آدم شکل گرفت و اندام، به‌گونه ای موزون فراهم شد. این دو اندام، در کنار یک‌دیگر، هم‌چنان کالبدهایی بی‌روح بودند. راستای قامت آدم، اندکی از حوا بلندتر، و فراخنای سینه‌اش، کمی گسترده‌تر بود و عضلاتش محکم‌تر و در کمال موزونی، ستبرتر؛ با ابروانی پرپشت و بینی کشیده و چشمانی درشت. حوا، با لطافت اشک و گل، زنی کامل و با گیسوانی کشیده و اندامی موزون، چون آدم، اما هزاربار لطیف‌تر و ظریف‌تر. سرانجام، آن لحظه الوهی بزرگ در رسید و خداوند، از روح ربوبی خویش، در آدم و حوا دمید. آن دو که تا لحظه‌ای پیش، دو تندیس هم‌گون اما بی‌روح و ساکن بودند، اینک پلک‌های‌شان به هم می‌خورد و سینه‌های‌شان هوا را به درون خویش می‌کشید و اندام‌های‌شان به حرکت درمی‌آمد و قلب‌های‌شان به تپش می‌افتاد. و اکنون در سینه هر دو، دلی می‌تپد که در آدم، انگار معجونی است از خمیره مهر و عشق و از پولاد و آب، با غم‌ها و شادی‌هایی بزرگ‌تر و ناپیداتر و در حوا، گویی، نخست از اشک و شادی است و آن‌گاه از عفت و عاطفه و نیز از عشق و مهر مادری ... فتبارک الله احسن الخالقین.
سپس خداوند مهربان، آدم و حوا را در بهشت جای داد.
نخستین چیزی که در بهشت، آدم و حوا را مجذوب خویش ساخت، هوای پاک، ملایم، لطیف و عطرآگین آن بود. آن‌گاه روشنایی دل‌انگیز آفتاب که همه جا، چون فرشی زرین، گسترده بود. هوا نیز نه گرم بود و نه سرد و همیشه بهار بود. دیگر، رنگارنگی موجودات به‌ویژه چشم‌نوازی و تنوع گیاهان، چشمه‌ساران، دریاچه‌ها، آب‌گیرها، کوه‌ها، تپه‌ها، جنگل‌ها، باغ‌ها و خلنگ‌زارها و نیز فراوانی میوه‌ها و خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها بود.
آدم و حوا، پا به پای یک‌دیگر، به گردش و کشف زیبایی‌های بهشت پرداختند؛ گاه از بیدستان‌های بسیار زیبایی می‌گذشتند که بر دو سوی جویبارهایی زلال سایه انداخته و شاخ‌ساران افشان خود را در آینه آب رها کرده بودند. گاه به هامونی گسترده می‌رسیدند که سراسر آن از خلنگ‌های معطر و بابونه‌ها و گل‌های سپید و نیز زنبق‌ها و لاله‌ها و شقایق‌ها انباشته بود؛ با چشم‌اندازی سرشار از ترکیب جادویی رنگ‌ها که با نوازش نسیم هر لحظه رنگ می‌باخت و رنگ می‌برد. گاه از گذرگاهی در میانه کوه‌ساران می‌گذشتند؛ یا از دهانه غاری که صخره‌های اطراف آن پوششی زبرجدگون از سرخس دشات و از پیشانی غار تا زمین، آبشارانی نرم، به سان پرده‌ای از حریر، فروهشته بود. گاه در جنگلی انبوه و فشرده، زیر درخت‌های تناور و پرسایه، به جست‌وجوی چشمه آبی می‌پرداختند. این درختان، با برگ‌ریزان زیبای خود، سطح شفاف چشمه‌های جنگلی را پنهان می‌داشتند و چه لطفی داشت آن هنگام که آدم یا حوا، برگ‌ها را با دست کنار می زدند و چهره خویش را در زلال آینه‌فام آن می‌شستند.
زیباتر از همه، دنیای پرهیاهوی جان‌داران، به ویژه پرندگان بود. مرغان بهشتی، با رنگ‌آمیزی خیره‌کننده و افسون‌گرانه بال و پرشان، جلوه‌ای شگرف داشتند و با آواز روح‌نواز خویش، نغمه‌هایی از موسیقی طبیعت را در فضا می‌پراکندند. تنوع شکل و اندازه آن‌ها نیز بسیار دیدنی بود؛ برخی به کوچکی پروانه بودند و برخی به بزرگی عقاب‌های بال‌گستر دورپرواز که طنین صدای‌شان، تمام آغوش یک دره را از سیطره موسیقی می‌انباشت.
به جز پرندگان، موجودات زیبای دیگر، از آب‌زیان رنگارنگ گرفته تا خزندگان و چرندگان و وحوش، همه و همه دیدنی بودند.
آن دو، گاه ساعت‌ها در کنار آب‌گیری می‌نشستند و حرکت ماهیان را در بلورواره آب می‌نگریستند. گاه با نوباوه زیبای غزالی در خلنگ‌زاری می‌دویدند و او را تا کنار مادرش هم‌راهی می‌کردند و سپس به تماشای شیر نوشیدنش از پستان مادر می‌ایستادند.
در بهشت همه چیز درخشان، دیدنی، شفاف و چشم‌گیر بود؛ گل‌هایی به ظرافت خیال، گل‌هایی به روشنایی حباب آب، گل‌هایی افشان، گل‌هایی پریشان، گل‌هایی که دور درختی پیچیده و چرخیده و بدان پیوسته و از آن فرا رفته و سپس از بلندترین شاخ‌سار آن، افشان، دوباره تا زمین بازگشته بودند ...

ادامه مطلب ...

نامه تکان دهنده بروسلی به همسرش !


نامه تکان دهنده بروسلی به همسرش !


ادامه مطلب ...

تو زندون احساست گیر کردم


دیدی هـمان یک مشـت دانه ی احسـاسی که پاشیدی
 چطـور خیـال پـرواز را از سـر این پـرنده پـراند؟؟!!

نفر به نفر بازیکنان استقلال در دربی 71


نفر به نفر بازیکنان استقلال در دربی 71

استقلال 2 - 0 پرسپولیس
مجتبی جباری: این گل را به همسرم تقدیم می‌کنم/ در فوتبال نباید خیلی زور زد/ هر چه به من گذشت قسمت بود و ناراضی نیستم/ قبلا وقتی بازی می‌کردم عذاب می‌کشیدم/ مثل زیدان دیگر پیدا نمی‌شود


استقلال شهرآورد بزرگ ایران را برد. آنچه این استقلال را از تیمی که مقابل تراکتور دیدیم متمایز می کرد بازی با برنامه در نیمه خودی به خصوص در خط دفاعی بود که باعث شده بود تا پرسپولیس را وارد تله کند. با هم نگاهی داریم به عملکرد نفر به نفر یاران مظلومی:


مهدی رحمتی:

یکی دوباری روی برخی حرکات مردد نشان داد اما در مجموع ثابت کرد یک سنگربان مطمئن تا چه اندازه می تواند خیال یک تیم را راحت کند. روی پنالتی هم نوری هم خوب شیرجه زد وبا آن شیرجه بعید بود توپ حتی اگر به چارچوب زده می شد به تور برسد.
خسرو حیدری(8) :کم تر از همیشه نفوذ کرد زیرا باید در دفاع می ماند واین بار در بال راست به کار گرفته نشده بود. او با ایستایی اش کاظمیان را بی اثر وسپس تعویض کرد.
حنیف عمران زاده:

محکم واستوار در دفاع. در بازیسازی اما هنوز با مشکلاتی روبروست. فضای هوایی مقابل دروازه استقلال با حضور او امن امن بود.
پژمان منتظری:

 روی یک صحنه پنالتی داد ویک بار هم بدجوری کریمی او را جا گذاشت اما در مجموع بازگشتش به دفاع استقلال آرامش داده بود.
میثم حسینی:

کمبود تجربه ونبود اعتماد به نفس کافی در ابتدای بازی از او یک مهره نچسب در ترکیب استقلال ساخته بود اما رفته رفته خود را با شرایط وفق داد ونمره قبولی گرفت.
کیانوش رحمتی:

 گپ های میانه میدان استقلال را پوشانده بود اما در طراحی حملات وآنجایی که پا به توپ می شد کارآیی را که در دفاع دارد نداشت. او اگر سریعتر تصمیم گیری کند بهتر هم خواهد شد.
آندرانیک تیموریان:

در میانه میدان به هیچکس باج نداد. با وجود او بود که جباری با خیال آسوده توپ های دریافتی را تقسیم می کرد. اندو کمی مصدوم نشان می داد ولی خیال مظلومی را راحت کرده بود.
میلاد میداوودی:

 در حسرت گلزنی سوخت. او خوب دوید وخوب پا به توپ شد وشوت زد اما بدشانس بود که نامش به عنوان گلزن دربی به ثبت نرسید. میداوودی هم در پاس دادن دقت لازم را ندارد.


http://img.irna.ir/1390/13900625/1010144/N1010144-1743373.jpg

مجتبی جباری:

امپراتور لشکر آبی پوش. پاس هایش بی نظیر است واین بار هم پاس گل داد وهم گل زد. جباری اگر مصدوم نباشد بلای جان هر حریفی است.
جاسم کرار:نمایی از روزهاای خوبش را به رخ کشید. مدافعان وخط میانی حریف را بارها آزار داد. او اگر در ترکیب استقلال جابیافتد هنوز هم تاثیرگذارتر خواهد بود. فرضیه برتری او یا کریمی آیا حل شد؟
فرهاد مجیدی:

 بازهم قیصر استقلال گلزن دربی بود. او در نیمه دوم کمتر به چشم آمد اما در مجموع همانی بود که انتظار می رفت.
آرش برهانی:

 کم بازی کرد اما همان لحظات کم هم برای او بس بود.آرش می تواند به ترکیب استقلال برگردد.
محسن یوسفی:

 بعد از مدتها که به میدان آمد نشان داد از انگیزه بالایی برخوردار است. حرکتش از جناحی که پاشنه آشیل سرخ ها(جناح چپ) پایه گذار گل دوم شد.
امیرآبادی:

 در آن دقایق اندک کار خاصی انجام نداد.


مهدی رحمتی، حنیف عمران زاده، میثم حسینی، کیانوش رحمتی، پژمان منتظری، خسرو حیدری، مجتبی جباری، آندرانیک تیموریان، میلاد میداودی(76- آرش برهانی)، جاسم کرار و فرهاد مجیدی(79- محسن یوسفی)


پایان خوش


هیچ کس نمی‏ تواند بازگردد و شروعی جدید را رقم بزند

اما هر کسی می‏تواند شروع کند و پایانی خوش را بسازد





«Tamam shud» (تمام شد)...

  گروه 30 نفره برای رمزگشایی از یکی از اشعار خیام در استرالیا



پلیس همچنان به دنبال سرنخ مرگ مَرد سامرتون :



شش ماه پس از کشف جسد این مرد، کارآگاهان تکه کاغذ کوچکی را در یک جیب مخفی در لباس‌های وی پیدا کردند. در آن کاغذ با حروف انگلیسی یک واژه فارسی ‌نوشته شده بود: «Tamam shud» (تمام شد) ...



در یک شب گرم تابستانی در سال 1948 شاهدان عینی مرد خوشپوشی را دیدند که در ساحل سامرتون در نزدیکی شهر آدلاید استرالیا نشسته بود. این مرد تا ساعت 6:30 صبح روز بعد از جای خود تکان نخورد. وقتی پلیس به سراغش رفت، دریافت که او مرده است.
 

 کالبدشکافی نشان می‌داد که اندام‌های این مرد در اثر مسمومیت تخریب شده، اما هیچ ماده خارجی در بدنش پیدا نشد. او هیچ مدرک شناسایی همراهش نداشت و اثر انگشت و سوابق دندانپزشکی نیز به هیچ نتیجه‌ای نرسید. لباس‌های او هم هیچ مارکی نداشت و برای چنان هوای معتدلی بیش از حد گرم بود. همه اینها نشان می‌داد که این مرد احتمالا یک غریبه است.
 

به این ترتیب افسانه مرد سامرتون متولد شد. این پرونده یکی از مرموزترین پرونده‌های حل نشده مرگ در تاریخ استرالیا به شمار می‌رود. تا به امروز هنوز هویت این فرد شناسایی نشده است. اما چیزی که این پرونده را مرموزتر می‌کند، نوشته رمزی‌ای است که این فرد از خود بر جای گذاشته است.
 

شش ماه پس از کشف جسد این مرد، کارآگاهان تکه کاغذ کوچکی را در یک جیب مخفی در لباس‌های وی پیدا کردند. در آن کاغذ با حروف انگلیسی یک واژه فارسی ‌نوشته شده بود: «Tamam shud» (تمام شد). وقتی کارآگاهان این یافته را اعلام کردند، سرنخ جدیدی پیدا شد. شخصی که آن شب خودروی خود را در نزدیکی ساحل سامرتون پارک کرده بود، گزارش کرد که نسخه‌ای از کتاب شعر رباعیات عمر خیام را در ماشینش پیدا کرده است. بخشی از صفحه آخر کتاب پاره شده بود که با کاغذ پیدا شده در لباس مرد سامرتون کاملا مطابقت داشت. در پشت کتاب و با خطی ناخوانا، نوشته‌ای به رمز وجود داشت. تمام سرنخ‌های دیگری که توسط پلیس دنبال می‌شد، به بن‌بست رسید و بنابراین، این رمز حل نشده تنها سرنخی است که ممکن است بتواند به کشف هویت مرد سامرتون کمک کند.
 

درک ابوت از دانشگاه آدلاید شخصی است که آخرین تلاش‌ها را برای حل کردن این معما انجام داده است. رویکرد اصلی او استفاده از نرم‌افزاری است که در اصل برای شناسایی نویسنده این نوشته، طراحی شده است. او می‌گوید: «هدف من شکستن رمز نیست. هدفم این است که یک گام به عقب بازگردم و با استفاده از روش‌های آماری، روش‌های رمزنگاری را که رمز «تمام شد» قطعا بر اساس آنها نوشته نشده است حذف کنم.»
 

او از روش «تحلیل فراوانی» استفاده می‌کند؛ روشی که شامل شمارش تعداد دفعات استفاده از هر حرف است و می‌توان ردی مبنی بر استفاده از یک روش مشخص رمزنگاری را آشکار کند. اگرچه کوتاه بودن رمز درصد اطمینان را پایین می‌آورد، اما ابوت و گروهش موفق شده‌اند که 20 روش مختلف رمزنگاری را کنار بگذارند.
 

ابوت همچنین ادعا می‌کند که این نوشته مطمئنا چیزی بیش از یک نوشته نامفهوم است. گروه او از 30 فرد مختلف خواست تا به صورت تصادفی تعدادی حرف را روی کاغذ بنویسند و سپس این نوشته‌ها را با رمز «تمام شد» مقایسه کرد. به گفته او، آمارشناسی این حروف نشان می‌دهد که رمز مذکور ساختار و محتوای اطلاعاتی دارد.
 

نظریه فعلی ابوت این است که این رمز از حروف اول کلماتی در زبان انگلیسی ساخته شده است. گروه وی با جست‌‌وجوی الگوهای کلمات در کتاب‌های الکترونیک، به دنبال مفاهیم و واژگان متداولی هستند که ممکن است در این پیغام پنهان شده باشند. آنها امیدوارند که هرچه زودتر تحقیقات شان به ثمر برسد.
 

البته ابوت می‌گوید که راه سریع‌تر برای کشف هویت مرد سامرتون، نبش قبر وی و انجام آزمایش DNA روی استخوان‌های اوست. او می‌گوید: «با استفاده از ایزوتوپ‌های استخوان‌های او، ما می‌توانیم بفهمیم که در چه سرزمینی متولد شده؛ موضوعی که کمک زیادی به ما خواهد کرد.» اما تا زمانی که او بتواند پلیس را قانع کند تا این پرونده را دوباره به جریان بیندازد، رمز «تمام شد» تنها چیزی است که برای حل این معمای دیرپا در اختیار محققان است.


شاملو بودن



من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی‌کند.
نه ابرو درهم می‌کشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایه‌بان دیگران است.
من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارس‌زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیایی‌ام، یک سیاه‌پوستِ زردپوستِ سرخ‌پوستِ سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می‌کنم. من انسانی هستم میان انسان‌های دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم. ترجیح می‌دهم شعر شیپور باشد، نه لالایی.


درخشش کاذب

درخشش کاذب



یک روز صبح به همراه یکی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان " موجاوه " قدم می زدیم که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید . هرچند مقصود ما رفتن به یک " دره " بود ، برای دیدن آنچه آن درخشش را از خود باز می تاباند ، مسیر خود را تغییر دادیم .
تقریباً یک ساعت در زیر خورشیدی که مدام گرم تر می شد راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم توانستیم کشف کنیم که چیست . یک بطری نوشابه خالی بود و غبار صحرایی در درونش متبلور شده بود .
از آن جا که بیابان بسیار گرم تر از یک ساعت قبل شده بود ، تصمیم گرفتیم دیگر به سمت " دره " نرویم . به هنگام بازگشت فکر کردم چند بار به خاطر درخشش کاذب راهی دیگر ، از پیمودن راه خود باز مانده ایم ؟ اما باز فکر کردم ، درسته که به هدفمون نرسیدیم ولی اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم چطور می فهمیدیم فقط درخششی کاذب است ؟

هر شکست لااقل این فایده را دارد ، که انسان یکی از راه هایی که به شکست منتهی می شود را می شناسد .

بابا آب داد


یه عده رو به خاطر آب بازی دستگیر می کنن ،

یه عده رو به خاطر اعتراض به کم آبی دریاچه شون ! ...
یه عده بی خیال نشستن دریاچه خشک شدشون رو نظاره می کنن !!

این است سهم ما از آن آبی ، که قرار بود مجانی شود ...




لباس های پایـــــــیزی



وقــــت خــــریدن لباس های پایـــــــیزی دقــــــــت کنید:





لباس هایی با جیـــب های بزرگ به اندازه ی دو دســـت !


شایــــد هــــمین پاییـــــــز عاشــــــــق شــــــــدید




درد


دردیک پنجره راپنجره هامی فهمند،

معنی کورشدن راگره هامی فهمند
سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین،
قصه تلخ مراسرسره ها می فهمند


.

 

دلخوشی و دلتنگی


واسه دلخوش کردن هیچ کس چیزی نگویید که بعدها دلیل دلتنگی اش شود ...




بی ربط نوشت



کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد با سیلی دشمنش بیدار می شود


آن که با عصای موسی ایمان می آورد با گوساله سامری کافر می شود





یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام



 مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود ! 

مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود ! 
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، 
پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن. 
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از 
عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟ 
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه . 
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه 
داشت . 
اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست . 
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز . 
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند.......... 


*متنی از کتاب "یک عاشقانه آرام" اثر نادر ابراهیمی*