همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

دیوکسین

دیوکسین


دیوکسین (Dioxin) یک سم بسیار قوی برای سلولهای بدن است و باعث بروز سرطان به ویژه سرطان سینه می شود. اخیراً تحقیقاتی توسط دکتر Edward Fujimoto مدیر برنامه ریزی سلامت بیمارستان Castleآمریکا راجع به دیوکسین و چگونگی عملکرد آن در بدن صورت گرفته است که در نتیجه آن توصیه های ذیل ارائه شده است .
1- بطری های پلاستیکی آب را در فریزر برای انجماد قرار ندهید چون این کار باعث آزادسازی سم دیوکسین از ظروف پلاستیکی می شود.

2- غذاها به ویژه غذاهای حاوی روغن و چربی را در ظروف پلاستیکی در مایکروویو گرم نکنید . ترکیب «چربی ـ گرمای بالا و پلاستیک» باعث آزادسازی دیوکسین به داخل غذا و در نهایت به درون سلولهای ما می شود. به جای آن برای گرم کردن غذا استفاده از ظرف شیشه ای مثل پیرکس و چینی توصیه می شود،

3- غذاهای فوری (Fast Food) و سوپها باید در ظرف دیگری غیر ازظرف یک بار گرم شوند. کاغذ بد نیست ولی نمی دانیم که مطمئن تر از ظروف شیشه ای و غیره باشد.

4- لفاف های پلاستیکی فقط وقتی خطرناک هستند که با غذا در مایکروویو استفاده شوند.

5- فرآوری غذاها در دمای خیلی بالا باعث حل شدن و آزاد شدن دیوکسین از پلاستیک و نفوذ آن به غذا می شود. به عنوان جایگزین پوشاندن غذا با یک لفاف کاغذی توصیه می شود..




درگذشت استاد جلال ذوالفنون


نام سه تار که می آمد
همه به یاد استاد جلال ذوالفنون می افتادیم
امروز سه تار با اعجاز انگشتان او وداع کرد
روحش شاد




کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

شاه پارس، شاه انشان، شاه ماد، شاه بابل، شاه سومر و اکد شاه چهارگوشهٔ جهان



سرزمینمان ایران در زمان کوروش بزرگ وداریوش شاه سرزمینی بس بزرگ بود که امروزه عده ای از شاهان و وطن فروشان ان را به باد فنا داده اند افسوس وهزار افسوس که حتی امروز ما برای نگهداری انچه که از سرزمین بزرگمان بر جای مانده کوشا نیستیم و همیشه خود را ناتوان جلوه داده ودر برابر بیگانگان سر فرو برده ایم .
باید با خداوند ایران زمین اهورا مزدا عهد کنیم که از زمره کسانی باشیم که برای ابادانی وپیشرفت سرزمینمان ایران پا پیش گذاریم و از حقیقت چشم نپوشانیم که امروز ایران به ما فرزندان کوروش بزرگ پدر پارسیان نیازمند است تا در برابر بیگانگان ایستادگی کنیم و هر گونه که در توان قدرت داریم برای تاریخ گذشتگان ونیاکانمان ارزش قائل شویم و با هم دست برادری و برابری دهیم تا با مشتهای گره کرده در دهان بیگانگان زنیم تا دوباره دشمنان بدانند که فرزندان کوروش به پا خواستند تا حق از دست رفته خود را باز ستانند وهمیشه این دعای خیر مان باشد برای سرزمینمان ایران

خداوندا سرزمین مرا از حمله بیگانه و خوشکسالی و دروغ در امان بدار 


(دعای کوروش بزرگ برای ایران زمین)






روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردند (خداوندا اهورا مزداای بزرگ افریننده این سرزمین بزرگ سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دوربدار )

بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید فرمودند چه باید می گفتم یکی جواب داد برای خشکسالی دعا مینمودید؟
کوروش بزرگ فرمودند برای جلو گیری از خوشکسالی انبارهای اذوقه و غلات می سازیم دیگری اینگونه سوال نمود برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟
 ایشان جواب دادند قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم! گفتند برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟
پاسخ دادند نیرو بسیج میکنیم وسدهای برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم! و همینگونه سوال و به همین ترتیب جواب شنیدند تا این که یکی پرسید شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود ؟
وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند ! من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده اوردم ولی اگر روزی شما نزد من اید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از ان باخبر گردم واقدام نمایم . پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی اوریم و دروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین ان دروغ است.

تلاش



یا تلاش کن برای زندگی کردن یا به پیشواز مرگ برو
این حقیقت لعنتی زندگی هست.




معجزه ی گرمای یک لبخند


معجزه ی گرمای یک لبخند ♥





بسیاری از مردم کتاب ”شاهزاده کوچولو” اثر اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند

که او خلبان هواپیمای جنگی بود و با نازی ها جنگید و در نهایت در یک سانحه هوایی کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می

جنگید. او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ا ی به نام "لبخند" گرد آوری کرده است. در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند. او که از روی

رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد می نویسد: "مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیب

هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم

ولی کبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نیانداخت. درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم ”هی رفیق! کبریت داری؟”

به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از

شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد. می دانستم که او به هیچ

وجه چنین چیزی را نمی خواهد... ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت. سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد.

مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد. من حالا با علم به این که او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود.

پرسید: ”بچه داری؟” با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم: "آره، ایناهاش” او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد

و درباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشم هایم هجوم آورد. گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم... دیگر نبینم که بچه هایم

چه طور بزرگ می شوند. چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آن که حرفی بزند، قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا به بیرون زندان و جاده پشتی آن

که به شهر منتهی می شد هدایت کرد. نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.

یک لبخند زندگی مرا نجات داد.

اندوه که از حد بگذرد


اندوه که از حد بگذرد،
جایش را می دهد به یک بی اعتنایی مزمن.
 دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن،
 آن چه اهمیت دارد کش داری رخوتناک حسی است که دیگر ترا به واکنش نمی کشاند و در آن لحظه فقط در سکوت نگاه می کنی و نگاه می کنی...




چین دیروز ... چین امروز

چین دیروز ... چین امروز



چقدر تصمیمات درست و صحیح یک دولت و تلاشهای مردم میتونه تغییری این چنینی ایجاد کنه .. کاش مسئولان مملکتی ما هم از کشوری های نه غربی لااقل شرقی یه خورده یاد بگیرن



چین یکی از قدرت های بلامنازع این روزهای دنیاست. یکی از پرچمعیت ترین کشورهای جهان که به لطف نیروی کار فراوان و سیاست های اقتصادی، امروز حرفهای زیادی در دنیا برای گفتن دارد.

 

 سرزمین که همه چیز در آن زمین تا آسمان فرق کرده است.



 

ادامه مطلب ...

خونخوارترین ژنرال دوران باستان

اگر با هانیبال دربیفتی خون به‌پا می‌شود!



مجسمهٔ نیم‌تنهٔ مرمرین هانیبال



هانیبال، ژنرال کارتاژی نمونه‌ای از این دسته فرماندهان دژخیمی است که هم خون سربازانش را سرکشید و هم هزاران مرد و زن رومی را به خاطر خصومت شخصی‌اش با امپراتوری روم به قتل رساند. هانیبال خونخوارترین ژنرال دوران باستان بود که در قلبش کینه‌ای خاص نسبت به روم داشت. او با پدرش عهد بسته بود تا زمانی که زنده است آن‌قدر رومی بکشد تا زمین از وجود آنها پاک شود.


روایتی از خونخوارترین فرمانده دوران باستان حتما بخوانید ...



ادامه مطلب ...

تو نیستی ...



 فکر کردن دلیل بودن نیست.
من عصیان می کنم پس هستم
 انسانی که معترض نباشد انسان نیست.


آلبر کامو

برهنگی همیشه برای سکس نیست

برهنگی همیشه برای سکس نیست


Lady Godiva





همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترمی بود.

وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت،گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم .

گودیوا قبول می کنه،خبرش در شهر می پیچد،گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز،هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند. در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است...





منطق چیست؟

منطق چیست؟

شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد – پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی