همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

محرم..شهادت امام حسین(ع)

 

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)

 

خون او تفسیراین اسرار کرد     ملت خوابیده را بیدار کرد

 

شهادت امام سوم شیعیان امام حسین (ع)را به تمام مسلمانان جهان و دوستان وبلاگی خوبم تسلیت عرض میکنم. 

محرم ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی، ماه ظلم ستیزی و مبارزه با تبعیض و ذلت است.

 

سلام بر حسین سید و سالار شهیدان ، سید اولیاء و شقایق سرخ روئیده در نینوا و سلام بر حسین نور دیده بندگان خدا ، گلبوته سرخ باغستان سبز توحید، عطیه بزرگ سرمدی و راهنمای راه رشد و شرف و فضیلت و هدف.

سلام برحسین که دلیری و آزادگی از قامت بلندش روئید و عشق از نامش حرمت یافت.

حسین " ع " چون کتابی بی شیرازه، جسمش را به دم تیغ جباران سپرد تا شیرازه قرآن را مستحکم گرداند.

 

 

رسـول گـرامى اسلام (ص ) فرمود: به وسیله من آگاه شدید, با على راه یافتید وهدایت شدید, نیکى ها به واسطه حسن به شما عطا شد, ولى سعادت وشقاوت شما با حسین است آگاه باشید که حسین یکى از درهاى بهشت است , هر کس با او دشمنى کنـد, خدابوى بهشت را بر او حرام مى کند

همشهری جوان

امام حسین(ع) فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم
چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد

همشهری جوان

روزى عـربـى نـزد امام حسین (ص ) آمده عرض کرد: اى پسر رسول خدا من ضامن شده ام دیه اى رابـپردازم ولى توان پرداخت آن را ندارم با خود فکر کردم از کریم ترین مردم کمک مى گیرم و از آل محمد(ص ) کریم تر نیافتم .

فـرمـود: سه مسئله از تو مى پرسم , اگر یکى را پاسخ دهى یک سوم دیه را به تو مى دهم و اگر دو مسئله را جواب دهى دو سوم آن را مى پردازم و اگر همه را پاسخ دهى تمام آن را مى دهم .

عـرض کـرد: اى پـسـر رسول خدا(ص ) آیا چون تویى که اهل علم و شرفى از کسى مثل من سؤال مى کندفرمود: آرى از جدم رسول خدا(ص ) شنیدم که فرمود: بخشش باید به اندازه معرفت باشد.

مرد عرب گفت : هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى دهم وگرنه از شما یاد مى گیرم .

فرمود: چه کارى برتر از همه کارهاست ؟ .

گفت : ایمان به خدا.

فرمود: راه نجات از هلاکت چیست ؟ .

گفت : اعتما به خدا.

فرمود: زینت مرد چیست ؟ .

گفت : دانشى توام با بردبارى .

فرمود: اگر نداشت ؟ .

گفت : ثروتى همراه با جوانمردى .

فرمود: اگر نداشت ؟ .

گفت : فقرى توام با صبر.

فرمود: و اگر نداشت ؟ .

گفت : صاعقه اى که از آسمان بیاید و او را بسوزاند که سزاوار سوختن است .

حـضـرت خـنـدیـد و کـیسه اى حاوى هزار دینار به سویش انداخت و انگشتر خود را که نگینى به ارزش دویـسـت درهم داشت به او داد و فرمود: این طلا را به طلبکاران بده و این انگشتر را در امر زندگى خودصرف کن .

عرب مال را گرفت و مى گفت : ((اللّه اعلم حیث یجعل رسالته )) سوره انعام آیه 124.

یعنى خدا بهتر مى داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد

همشهری جوان

در روایـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـیـن , در کودکى , پیش روى پیامبر (ص ) با یکدیگر کـشـتى مى گرفتند و پیامبر دائما حسن را تشویق مى کرد فاطمه رو به پدر کرد و عرض کرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را کـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسین که کوچکتر است تشویق مى کنید؟
پیامبر فرمود: زیراجبرئیل شاهد این ماجرا بود و حسین را تشویق مى کرد و من حسن را.

همشهری جوان

 

به داشته های خود درباره امام حسین (ع) بیفزایید

آموزش جنسی بی حیایی نیست (قسمت دوم)

خطر را جدی بگیریم

 

آموزش جنسی بی حیایی نیست

 

آموزش جنسی

 

 قسمت اول رو می تونید اینجا بخونید.

قسمت دوم

 

دکتر فیاض عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و استاد دانشگاه ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) است.

دکتر فیاض میگوید :

از نظر بهداشت جنسی جامعه ما در شرایط بحرانی است و باید خیلی سریع آموزش در این زمینه را شروع کرد.

آقای دکتر از نظر بهداشت و شرایط جنسی وضعیت ما چگونه است؟

خطر را باید جدی گرفت ; طبق آمارهای سازمان ملل متحد ما الان در مرحله جهش ایدز قرار داریم یعنی تا چند وقت دیگر ایدز به صورت غیر قابل کنترل می شود. جامعه ما جوان است ما جوان زیاد داریم تنها رابطه مشروع تعریف شده هم ازدواج است. اما خصوصا در تهران فساد آمار خیلی بالایی پیدا کرده است ; جهل جنسی موجب سوء استفاده جنسی و جرائم جنسی می شود.

این همه خودنمایی جنسی , آرایش های غلیظ , لباسهای تحریک کننده , خود ارضایی ها و آمار فیلم ها و سایت های غیر اخلاقی نتیجه همین به جانب افراط و تفریط رفتن هاست.الان آموزش جنسی فقط از گروهای هم سن و سال دارد منتقل می شود کسانی که خودشان نه سابقه رابطه داشته اند و نه علم و سوادش را .فقط یک چیزهایی در توی فیلم ها و سی دی و اینترنت دیده اند وبا هزار تا اغراق و بزرگنمایی و خالی بندی به هم میگویند یا با استفاده از تخیل خودشان همدیگر را تحریک می کنند و هزارتا دروغ قاتی اش می کنند.

آموزش جنسی در دنیا چطوری صورت میگیرد؟

در کشورهای دیگه روی این موضوع خیلی کار کردن به صورت مرحله به مرحله و کاملا حساب شده و علمی انجام می شود.در دانشگاهها تدریس می کنند و کلی متخصص آموزش دیده دارند موسسه ها و مجموعه های مشاوره ای هم زیاد است .

آنها از دوره ابتدایی آموزشهایشان را شروع می کنند در دبستان بهداشت اولیه و تفاوت بین زن ومرد تشریح می شود.در دوره راهنمایی مسائل بلوغ و صفات جنسی آموزش داده می شود. در دوره دبیرستان بحث هایی مثل شیوه برقراری ارتباط , راههای پیشگیری و نازایی و مسائل و موارد مربوط به ازدواج و ارتباط جنسی و ... را مطرح می کنند.

خطرات عدم آموزش صحیح چه مواردی است؟

اول:

مبتلا شدن به بیماریهای جنسی و جسمی مثل  ایدز و هپاتیت و...مانند اینهاست.

دوم:

انواع آسیب های روانی و سرماخوردگی های جنسی و سرد مزاجی و تغییر جایگاه و وظیفه جنسی زن و مرد یا عدم تمایل و سرکوب نیاز جنسی است.

سوم :

انواع اقسام سوء استفادههای جنسی است ..تجاوز به عنف و همجنس گرایی و روسپی گری .... یک طرف اما مواردی هم هست که در ابتدا هنگام ارتباط جنسی تمایل و رضایت وجود دارد ولی بعدا با نارضایتی و پشیمانی و سر خوردگی روبه رو می شود.

 

 

دکتر علیرضا شیری پزشک و مدرس دانشگاه و پزوهشگر تحلیل روانی و مشاکرت بهداشت روانی و ارتباط است.

دکتر شیری می گوید :

فاصله بین سن بلوغ و سن ازدواج زیاد است پس باید فکری به حال آموزش جوان ها کرد.

اوضاع وضعیت جنسی جوان ها را چطور می بینید؟کمی از آمارهایتان را برای ما رو کنید؟

40 میلیون جوان زیر 35 سال در این مملکت هست که سن بلوغ شان 11 سال است و سن ازدواجشان 28-27 سال است خب این حدود 15 سال شکاف را چه کار می شود کرد ؟ یا باید عفت بورزند و تقوا داشته باشند یا باید بروند ازدواج دائم یا موقت کنند یا باید بروند دنبال دوست دختر و دوست پسر و مرد و زن خیابانی یا اینکه خود ارضایی کنند.آماری که توی یکی از خوابگاه پسران یکی از دانشگاههای تهران گرفتیم نشان می دهد 82 درصد دانشجوهای پسر خود ارضایی دارند که این عدد بالایی است یا مثلا توی یکی از دانشکدههای فنی سخنرانی داشتیم که صد ها ایمیل راجع به خود ارضایی برایمان آمد .همین طور توی دانشگاه تهران بچه ها 746 عارضه را در مورد خود ارضایی شمردند  اطلاعاتی که غلط است .خب همه اینها نیازهای بچه ها را نشان می دهد و فرهنگ کاذبی که بین شان باب شده و همه اش از سر بی دانشی و عادت های اشتباه است.

جلوی شکل گیری این فرهنگ کاذب و عادت های جنسی اشتباه رو از کجا باید گرفت؟

البته که همان سن بلوغ.دانشجوی 18 ساله ای که ترم یک میرسد سر کلاس تنظیم خانواده ی من دیگر ذهنش داغان شده !تازه اگر برسد به این کلاس! با اینکه تنظیم خانواده سانسور شده ترین فرم بهداشت جنسی است دانشگاههایی مثل شریف و امیرکبیر هنوز این درس را ندارند .من توی دانشگاه تهران که درس می دادم حدود 30 -40 تا از بچه های امیرکبیر می آمدند سر کلاسم .برای همین خودم پارسال رفتم دانشگاه امیرکبیر و پیشنهاد تدریس دادم در جوابم گفتند ما هنوز ضرورتی احساس نمی کنیم گفتم این ضرورت را مجلس احساس کرده این مصوبه سال 1377 است که کلیه دانشجو ها موظفند این واحد را بگذرانند .این یک واحد اجباری است . باز گفتند مگر ما دانشگاه زابلیم که هرچی تصویب شد همان را انجام بدهیم.

آقای دکتر نگفتید توی فرهنگ ما کی باید رفت سراغ آموزش مسائل جنسی؟

دقیقا همان 11-12 سالگی .به دختر ها می توان از دوم راهنمایی و به پسرها از سوم راهنمایی آموزش داد.من توی دانشگاه تهران چیزی را آموزش دادم که بچه ها در کانادا در 11-12 سالگی یاد می گیرند.یا دز 10 سالگی یک پکیج به آنها داده می شود که توی آن وسایل جلوگیری از بارداری هست و بروشور ایدز هم هست حالا شما فکر میکنید در جامعه ما تجربه جنسی خیلی دیرتر صورت می گیرد ؟ یعنی مثلا بچه های ما در 20 سالگی بالغ می شوند.اصلا نمی خواهیم هنجار شکنی کنیم اما می خواهیم خیلی ساده بگوییم که جفت گیری چیست..از گل شروع کنیم بعد از جانوران بگوئیم و بعد کم کم وارد بهداشت جنسی شویم در باره فیزولوزی توضیح بدهیم که یک هرمونی ترشح میشود و صدایت کلفت می شود.بعد به طور غیر مستقیم و لا به لای احکام غسل و احکام دینی در باره حاملگی و خود ارضایی بگوییم.ما هر وقت به بچه ها اطلاعات درست دادیم و ترسشان را را ازشان گرفتیم توانستیم بیشتر جواب بگیریم.باید تکلیف بچه ها را با خودشان روشن کنیم به جای اینکه ذهنشان از سر درس و پیشرفت علمی برود سر احساس گناه درباره خود ارضایی باید کتابی تدوین کنند و در مقطع راهنمایی همه اینها را به اشان آموزش بدهند.

 

و اینم چند تا سایت مرتبط :

www.tandorosti.com/shealth

www.irteb.com

www.health.nih.gov

 

نظرات یا مشکلات سر راه خودتون رو بگید و مشکل آموزش جنسی تو جامعه ما رو بسته به نظراتتون توضیح بدید ...چه کاری انجام نشده که باید بشود؟؟؟

تا بعد...

 

درگذشت غلامرضا تختی

  رستم از شاهنومه رفت

 

درگذشت غلامرضا تختی 17 دی 1346

 

برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم

 

 

 

 

آن روز تختی برای تماشای مسابقه تنیس بین احتشام زاده و حریف آمریکایی به دانشگاه تهران رفته بود که دانشجو ها دوره اش کردند بعد او را بردند پشت میکروفن که برایشان حرف بزند پهلوان مثل همیشه 2 دستش را به سینه گذاشت خم شد و چند بار تکرار کرد خجالتم ندهید بعد سرش آورد نزدیک میکروفن و صدایش در سالن پیچید که گفت یکی از آرزوهای من این است که به حج بروم چشم دانشجوها به دهان پهلوان بود و او با همان سرراستی و سادگی که شروع کرده بود ادامه داد اما هروقت به یاد این آرزوی براورده نشده می افتم و دلم می گیرد می آیم یک بار دور این دنشگاه می گردم آنوقت دلم تسلی می شود . من فکر می کنم برای رهایی مردم از فقر و بدبختی این دانشگاه برای خودش قبله ایست .تختی چند کلمه اش را که گفت از سکو آمد پایین . جوان ها برایش کف می زدند و صورتش را می بوسیدند.آنها این پهلوان پخته و جوان 33 ساله را دوست داشتند .کارهای او شبیه قصه هایی بود که مادر بزرگها و پدر بزرگهایشان هروز وقتی زیر کرسی گرم می شدند و حرف هایشان گل می انداخت تعریف می کردند.

خبر زلزله بویین زهرا که آمد تختی 2-3 نفر از دوستانش را جمع کرد یک وانت آورد و خودش هم یک سینی بزرگ گرفت دستش .با هم از سر خیابان عباس آباد راه افتادند سمت پایین و مردم بی حساب پول می ریختند .وقتی دسته آنها رسید به چهار راه جمهوری پیر زنی که رهگذر بود چادرش را برداشت و به تختی داد و گفت من فقط همین چادر را دارم که ببخشم به پسرم .اشکهای پهلوان که همیشه به پلک هایش نزدیک بود سرازیر شد و اسرار کرد که پیره زن چادرش را پس بگیرد مردم که دور آنها بودند هم گریه می کردند و خبر نگارها تند تند عکس می گرفتند و روز بعد روزنامه ها نوشتند پیر زنی بعد از 60 سال به خاطر تختی و کمک به زلزله زده ها کشف حجاب کرد .اما نرسیده به خبابان استانبول چند تا مامور جلوی وانت را گرفتند و از تختی خواستند که بساطش را هرچه زودتر جمع کند و برگردد.

 

آنها خوششان نمی آمد کسی اینطور باشد مهره مار داشته باشد وقتی سینما می رود مردم پشت درها جمع می شوند وقتی با ماشین پشت چهار راه می ایستد افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض می کندوقتی در خانه است پسر بچه های 12-13 ساله برای یک نظر دیدنش کشیک بکشند و وقتی شکست خورده است مردم باز او را قلم دوش کنند و در خیابانهای شهر بگردانند.

آن شب وقتی تختی از هواپیما در فرودگاه مهرآباد پیاده شد اولین چیزی که دید پلاکاردهای کوچک و بزرگی بود که روی همه آنها نوشته بودند برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم پهلوان دستش را گرفت جلوی چشمهایش و گریست .گفت من که نتوانستم کاری برای شما بکنم...

قبل از آنکه دسته ورزشی برای المپیک توکیو راه بیفتد گفته بودند پرچم دار تیم تختی استاما در اردوی تدارکاتی تا جایی که از دستشان برمی آمد او را آزار دادند و به او کم محلی کردند تختی با 97 کیلوگرم وزن مجبور بود با سبک وزنها تمرین کند چون هم وزن هایش سراغ او نمی آمدند . وقتی یکی از کشتی گیرها پرسید آقا تختی امسال تمرینت کم نیست ؟ نگاه او کدر شد و گفت بگذار کم باشد بگذار بروم و ببازم تا بعضی ها راحت شوند.

دسته ورزشی که به مقصد رسید خبر نگارها چیزهای بی سابقه ای دیدند تختی تنها بود.روز افتتاح پرچم را از او گرفتند و در فواصل استراحت میان کشتی کسی هم صحبت او نمی شد.

17 دی ماه 46 وقتی روزنامه ها نوشتند : غلامرضا تختی خود را کشت مردم باورشان نشد .آنها مطمئا بودند که تختی را چیز خورش کردند حتی اسم سم را هم میدانستند باربی توریت .آنها می گفتند غلامرضا غلامرضا را کشت و عکس پهلوان را می گذاشتند روی طاقچه کنار قرآن و شمایل مولا.

همشهری جوان 150 منتشر شد...

۳ سالگی همشهری جوان ۱۵ دی ۱۳۸۶

 

 تولدت مبارک

 

 

۳ سالگی مجله همشهری جوان را به تمامی کسانی که توی این مجله زحمت می کشند از (مدیر مسئول مجله آقای حسین انتظامی /سردبیر آقای فریدالدین حداد عادل و بچه های تحریریه و بچه های هنری و فنی و همه و همه...) که با کمک هم یه کار نو رو هر شنبه بدست ما میرسونند رو تبریک میگم دسستتون درد نکنه و خسته نباشید ...

و یک تبریک هم به تمام خوانندگان این مجله دوست داشتنی که همه جوره به مجله ارادت دارند و با نظرات خودشون هم دلگرمی میدن و هم به رشد و تعالی مجله کمک میکنند.

 

این هفته مجله مطالب جالب و خوندنی خاص خودش رو داشت با این موضوعات که با تهیه کردن مجله می تونید کامل بخونید:

صدو پنجاهمین شماره همشهری جوان که مصادف با سومین سالگرد انتشار این نشریه است با گفت‌وگوی اختصاصی با مهراوه شریفی‌نیا و پرونده‌ای برای پدیده‌های جوان سینمای ایران منتشر شد.

در این شماره همچنین می‌خوانید:

گزارش
قند تلخ، قند شیرین، گزارشی از انجمن آموزش جوانان مبتلا به دیابت
بلوتوث خاموش حرکت کن!، هکرها حالا دیگر به موبایل شما هم رحم نمی‌کنند

سبک زندگی
شماره‌مو‌ داشته باش...، همه‌چیز درباره کارت ویزیت

ویژه 3 سالگی
سه ساله شدیم، یک مجموعه کوچک به مناسبت سالگرد انتشار همشهری جوان

ورزش
ماراتن نصف شد، پرونده نیم‌فصل اول لیگ برتر از دیدگاه آمار و ارقام
حاشیه‌سازها را باید انداخت بیرون، گفت‌وگو با علی پروین

جهان
انفجار مخالف، اوضاع پاکستان بعد از ترور بی‌نظیر بوتو

کتاب و ادبیات
مجمع‌الجزایرخنده، بهترین‌های طنز یک دهه اخیر، به انتخاب دفتر طنز حوزه هنری

رازهای سرزمین من
شهر درخت و سایه‌ها، گشت و گذار در ابرقو، یکی از کهنسال‌ترین بخش‌های ایران

گالری
اینجا تهران است، مترو، نمایشگاه عکس در نگارخانه محله

تا بعد....

در گذشت مظفرالدین شاه قاجار

عمه جان ویکتوریا

 

در گذشت مظفرالدین شاه 14 دی 1285

 

 

مظفرالدین شاه قاجار فرزند دوم ناصرالدین شاه در 1269ق متولد شد و در 8 سالگی به حکومت آذربایجان و در 9 سالگی به ولایتعهدی منصوب شد. ولایتعهدی او 35 سال به طول انجامید. او تمام این دوران را در آذربایجان به سر برد و در 1284 ق با دخترعمه خود تاج الملوک فرزند امیرکبیر ازدواج کرد. 

در 1313 ق پس از ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی با دربار خود از تبریز راهی تهران شد و در 25 ذی الحجه 1313 به تخت سلطنت تکیه زد و محمدعلی میرزا فرزند خود را به ولایتعهدی و حکومت آذربایجان انتخاب کرد و مقام صدارت را به امین السلطان واگذار نمود؛ اما یک سال بعد امین‌السلطان را عزل و به قم تبعید کرد. ادامه مطلب

آدم وقتی قیافه مظفرالدین شاه را می بیند فکر می کند طرف با عزائیل رو کم کنی داشته البته ما هم اگر 40 سال پشت خط حکومت می ماندیم و از 5 سالگی ولیعهد شده بودیم هروز را با آرزوی بالا کشیدن جام رحمت توسط پدر شب می کردیم .ریختمان از این داغان تر بود .ولیعهد ناکام آن قدر در حسرت شاهی بود که وقتی یک بار خبر بیماری بابایش در سفر فرنگ را دادند شال و کلاه کرد که ار تبریز برود به تهران اما ناصرالدین شاه زنده ماند و برای دق دادن پسر چند ماهی او را پیش خودش آورد تا ببیند پدرش سر و مور گنده است. اما بالاخره دوران پدر هم با گلوله میرزا رضاکرمانی سر آمد . این بار مظفرالدین شاه بند را آب نداد و برای محکم کاری 40 روز فس فس کنان طول داد تا به تهران رسید.او اولین کاری که کرد صدر اعظم بابایش امین السلطان را عزل کرد و پا دوی خودش امین الدوله را صدراعظم کرد.

بعد از شش ماه امین الدوله برایش تکراری شد و یک دوله دیگر از نوع مشیر را به صدرات انتخاب کرد اما 3 ماه نکشید که دوباره به سراغ امین السلطان رفت که می خواست ثباتش را به رخ تاریخ بکشد .مظفرالدیم مثل بابایش عاشق سفر به فرنگستان بود و اصلا کاری به این نداشت که آه در بساط نیست ; برای همین 23 میلیون روبل از روس ها قرض گرفت (البته آنها چندان عاشق سبیل مظفر نبودند در برابر این قرض درآمد گمرک شمال را گرویی گرفتند ) و فروردین 1279 شمسی (1900 میلادی) راهی اروپا شد سفر 4 ماه طول کشید و در پاریس می خواستند ترورش کنند که نشد. تنها سوغات این سفر قرارداد دارسی و دادن نفت جنوب به انگلیسی ها بود .2 سال بعد دوباره مظفرالدین شاه هوس سفر فرنگ کرد .دوباره 10 میلیون روبل از روسیه قرض کرد و 6 ماه در اروپا ماند. وقتی برگشت دید مردم از این خاصه خرجی ها قات زده اند بنابراین امین السلطان را برکنار کرد .اما مظفر که هوای اروپا بهش ساخته بود بار سفر سوم را بست و باز هم قرض کرد البته این بار از انگلیسی ها (به قول علی نصیریان در کمال الملک از "عمه جان ویکتوریا") .وقتی برگشت دید مردم آنقدر اعصابشان بهم ریخته که با هیچ قرص تعویض صدراعظمی خوب نمی شود .همه چیز مردم را شاه به خارجی ها داده بود و کف دست خزانه مو نمانده بود که بکنند.کار آنقدربالا گرفت که مردم به کمتر از مشروطه رضایت ندادند .مظفرالدین هم که کلا آدم سرخوشی بود خیلی ریلکس فرمان مشروطه و اولین قانون اساسی را بدون اینکه بفهمد دارد کار مهمی می کند امضاء کرد و 5 روز بعد در 55 سالگی مرد. او هم طبق سنت قاجار تکه ای از خاک ایران را جدا کرد این بار رود هیرمند در سیستان به افغان ها رسیده بود.

 

نامه ای به خط مظفرالدین شاه قاجار 

هو: وزیر مخصوصا امروز به نظرآقا تلگراف بکنید که چهارعدد دستگاه تلفون که تا صد فرسخ حرف بزند ازپاریس بفرستد با دستورالعمل و نقشه بستن او. خیلی زود بفرستد.

 

مرورى بر عملکرد مظفرالدین شاه قاجار

پائولو کوئیلو

 

پائولو کوئیلو      

زندگی‌نامه‌پائولو کوئلیو در سال‌ 1947، درخانواده‌ای‌ متوسط‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ پدرو، مهندس‌ بود و مادرش‌، لیژیا، خانه‌دار. درهفت‌ سالگی‌، به‌ مدرسه‌ی‌ عیسوی‌های‌ سن‌ ایگناسیو درریودوژانیرو رفت‌ و تعلیمات‌ سخت‌ و خشک‌ مذهبی‌، تاثیر بدی‌ بر او گذاشت‌. اما این‌ دوران‌ تاثیر مثبتی‌ هم‌ براو داشت‌.
در راهروهای‌ خشک‌ مدرسه‌ی‌ مذهبی‌، آرزوی‌ زندگی‌اش‌ را یافت‌: می‌خواست‌ نویسنده‌ شود. درمسابقه‌ی‌ شعر مدرسه‌، اولین‌ جایزه‌ی‌ ادبی‌ خود را به‌ دست‌ آورد. مدتی‌ بعد، برای‌ روزنامه‌ی‌ دیواری‌ مدرسه‌ی‌ خواهرش‌ سونیا، مقاله‌ای‌ نوشت‌ که‌ آن‌ مقاله‌ هم‌ جایزه‌ گرفت‌.
اما والدین‌ پائولو برای‌ آینده‌ی‌ پسرشان‌ نقشه‌های‌ دیگری‌ داشتند. می‌خواستند مهندس‌ شود. پس‌، سعی‌ کردند شوق‌ نویسندگی‌ را در اواز بین‌ ببرند. اما فشار آن‌ها، و بعد آشنایی‌ پائولو باکتاب‌ مدار راس‌السرط‌ان‌ اثر هنری‌ میلر، روح‌ ط‌غیان‌ را در اوبرانگیخت‌ و باعث‌ روی‌ آوردن‌ او به‌ شکستن‌ قواعد خانوادگی‌ شد. پدرش‌ رفتار اورا ناشی‌ ازبحران‌ روانی‌ دانست‌. همین‌ شد که‌ پائولو تا هفده‌ سالگی‌، دوبار دربیمارستان‌ روانی‌ بستری‌ شد و بارها تحت‌ درمان‌ الکتروشوک‌ قرار گرفت‌.
کمی‌ بعد، پائولو با گروه‌ تاتری‌ آشنا شد و همزمان‌، به‌ روزنامه‌نگاری‌ روی‌ آورد...

ادامه مطلب  از سایت رسمی پائولو کوئیلو

 

 داستانی کوتاه از پائولو

راز خوشبختی

تاجری پسرش را برای اموختن راز خوشبختی نزد خرد مندی فرستاد.پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سر انجام به قصری زیبا در قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود انجا زندگی میکرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در ان به چشم میخورد.فروشندگان وارد و خارج می شدند و مردم در گوشه ای گفتگو میکردند. ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی روی یک میز انواع و اقسام خوراکی های لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و ان در گفتگو بود و جوان ناچار شد ۲ ساعت صبر کند تا نوبتش فرا برسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح میداد گوش میکرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که راز خوشبختی را برایش فاش کند پس به پیشنهاد کرد کهگردشی در قصر بکند و ۲ ساعت دیگر نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد اما از شما خواهشی دارم. انگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در ان ریخت و گفت : در تمام مدت گردش قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن ان نریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله ها در حالیکه چشم از قاشق بر نمیداشت و دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید (ایا فرش های ایرانی اتاق نهار خوری را دیدی؟ایا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف اراستن ان کرده است را دیدی؟ ایا ...؟؟)
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده . تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: (خب برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس. ادم نمیتواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه هایی را که در ان سکونت دارد بشناسد.)
مرد جوان اینبار به گردش در باغ پرداخت در حالیکه همچنان قاشق را در دست داشت با دقت و توجه کامل اثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف هابود مینگریست.
او باغ ها رادید و کوهستانهای اطراف را ..ظرافت گل ها و دقتی را که در نصب اثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین میکرد.
وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید :
((پس ان دو قطره روغنی را که به تو سپرده بودم کجاست؟))
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که انها را ریخته.
ان وقت مرد خردمند به گفت‌ :
راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.نویسنده : پائولو کوئیلو

 

در تخت جمشید

پائولو کوئلیو در مرقد حضرت عبدالعظیم – ری - 5/3/79

 

یکی‌ از ترانه‌هایی‌ که‌ پائولو کوئلیو سروده‌ است‌:
من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌.
روزی‌، درخیابان‌، درشهر،
پیرمردی‌ را دیدم‌، نشسته‌ برزمین‌،
کاسه‌ی‌ گدایی‌ درپیش‌، ویولونی‌ در دست‌،
رهگذران‌ باز می‌ماندند تا بشنوند،
پیرمرد سکه‌هارا می‌پذیرفت‌، سپاس‌ می‌گفت‌،
و آهنگی‌ سرمی‌داد،
و داستانی‌ می‌سرود،
که‌ کمابیش‌ چنین‌ بود:
من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌
و دراین‌ دنیا هیچ‌ چیز نیست‌
که‌ قبلا نشناخته‌ باشم‌.

 از دفتر خاطرات یک زن بدکاره: برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم. در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره‌ی مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی جنسی.
یازده دقیقه. دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد. به خاطر این یازده دقیقه است که در یک روز 24 ساعته (با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازی کنند، که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می‌کنند،‌ خانواده تشکیل می‌دهند، گریه‌ی بچه‌ها را تحمل می‌کنند، مدام توضیح می‌دهند که چرا دیر آمده‌اند خانه، به صد تا زن دیگر نگاه می‌کنند با این آرزو که با آن‌ها چرخی دور دریاچه‌ی ژنو بزنند، برای خودشان لباس‌های گران می‌خرند و برای زن‌هایشان لباس‌های گران‌تر، به فاحشه‌ها پول می‌دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی‌شان بکنند و نمی‌دانند این کمبود چیست. همین یازده دقیقه، صنعت عظیم لوازم‌آرایش، رژیم‌های غذایی، باشگاه‌های ورزشی، پورنوگرافی، قدرت را می‌گرداند. و وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، ‌برخلاف تصور زن‌ها، اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند. از کار و پول و ورزش حرف می‌زنند. یک جای کار تمدن ما ایراد اساسی دارد.

دانلود کتاب ۱۱ دقیقه

موفق باشید...

جواد بدیع زاده

ترانه های بدیع

 

 

درگذشت جواد بدیع زاده 10 دی 1358

 

 

 

          شد خزان گلشن آشنایی/ باز هم آتش به جان زد جدایی 

  عمر من ای گل طی بهر تو/ وز تو ندیدم جز بدعهدی و بیوفایی

                   با تو وفا کردم تا به تنم جان بود/عشق و وفاداری با تو چه دارد سود

 

شاید به ذهن کسی نرسد که پسر سیدرضابدیع المتکلمین و یا همان سید اناری معروف مشروطیت جواد بدیع زاده است. سید اناری واعظ معروفی بود (  سید اناری صدایی خوش داشته و بر منبر شعر میخوانده است. در زمانی هم که ممنوع المنبر شده بود، توی جوال انار و دیگر میوهها را میریخت و با الاغ در کوچه پس کوچه های میگشت و با صدای خوشش به بهانه فروش انار ، پیامهای مهیج آزادی خواهی میداد. )و به تمام گوشه های اواز ایرانی مسلط بود. اولین معلم جواد پدرش بود اما تنها معلمش او نبود. دایی جواد میرزا یحیی سعیدالواعظین هم از بهترین اوازخوانان ان زمان بودو وقت هایی که بدیع المتکلمین در زندان بود و جواد سرپرست خانواده اموزش او را به عهده داشت.

بدیع زاده اول مترجم زبان فرانسه بود و بعد هم کارمند مجلس شورای ملی. خواننده شدن او برمی گردد به وقتی که یک کمپانی ضبط صفحه گرام به ایران می اید. عبدالحسین شهبازی هم بدیع زاده را به مستر جمیس مسیول کمپانی معرفی می کند بدیع زاده اول موافقت نمی کند و کار در مجلس را بهانه می کند اما بعدها راضی می شود با اسم مستعار بخواند در ابتدا پس از مشورت با نورالله همایون قرار بود با نام مستعار کار را شروع کنم وتی چون پدر من ملقب به بدیع المتکلمین بود با مشورت دوستان نام بدیع زاده را برای روی صفحات انتخاب کردم.

بعدها کارش انقدر طرفدار پیدا می کند که برای ضبط صفحه به المان می رود. ترانه ی شد خزان را هم در المان ضبط کرد و بعد از ان بود که جای خود را در موسیقی ایران باز کرد. این ترانه انقدر ماندگار بود که هنوز هم مردم ان را گوش می کنند. تا وقتی که رادیو افتتاح شود یعنی تا سال 1319 بدیع زاده خواننده معروفی شده بود.

کار جالب دیگر بدیع زاده اجرای ترانه های طنز بود مثلا ماشین مشدی ممدلی را بدیع زاده اجرا کرده.

بدیع زاده اهنگ هم می ساخت اهنگهای او ویزگی جالبی دارد در هیچ کدام از انها جملات شبیه هم دیده نمی شود. اما ویزگی مهم بدیع زاده چیز دیگری است اسپانیاییها می گویند وقتی یک پیرمرد می میرد یک کتابخانه می سوزد. بدیع زاده کتابخانه تاریخ موسیقی ایران بود. به خاطر لطف مصاحبت و مهمان نوازی اش با هنرمندان زیادی مراوده داشت. خیلی از بخشهای تاریخ موسیقی و شرح حال موسیقیدانان را فقط او می دانست. خیلی از این نکات را هم به عنوان خاطره و یادداشت نوشته.

می گویند بدیع زاده اگر ساز هم نمی زد و اواز هم نمی خواند بازهم معاشرت با او لذت بخش بود شاید به خاطر همین است که مرگ بدیع زاده در 77سالگی برای خیلی از هنرمندان بیش از حد سنگین بود. 

 

اطلاعات بیشتر

کلیپ شد خزان

مولانا

مولانا  Mevlana

 

 

آغازی برای خداحافظی با مولانا 

نه شرقییم، نه غربییم نه بییم، نه بحرییم
نه از کان طبیعیم، نه از افلاک گردانم

نه از خاکم، نه از آبم، نه از بادم، نه از آتش
نه از عرشم، نه از فرشم، نه از کونم، نه از کانم

نه از هندم، نه از چینم، نه از بلغار و صقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از دنیی، نه ازعقبی، نه از جنت، نه از دوزخ
نه از آدم، نه از حوا، نه از فردوس رضوانم

مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم

 

اگر ما درباره مولانا کم کاری می کنیم , همسایه هایمان حسابی فعال هستند .

سال 2007 میلادی سال فعالیت غریبه ها برای مولانا بود.

امسال دومین سالی بود که یونسکو آن را به نام مولانا نامگذاری کرد.قبل از این هم یونسکو سال  1973 را به  عنوان سال مولانا انتخاب شده بود.

امسال یونسکو در اعلامیه اش از کشورهای ترکیه , تاجیکستان و حتی مصر به عنوان برگزار کننده جشن های مولانا اسم برده که از ایران خبری نیست به علت اینکه کوتاهی کردیم چون درست وقتیکه ترکیه قطار فرهنگی مولانا را به اروپا می فرستاد نامه بودجه همایشهایی که قرار بود ما برگزار کنیم از این اتاق به آن اتاق می شد و ما از قطار جا ماندیم .........

 

بازآ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
این درگه ما در گه نا امیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ

ترجمه به انگلیسی:


"Come! Come again! Whoever, whatever you may be, come!
Heathen, idolatrous or fire worshipper come!
Even if you deny your oaths a hundred times come!
Our door is the door of hope come! Come like you are!"

 

 

ایران : خانه دوست همین جاست ...

بلخ که مولانا در آن به دنیا آمده و قونیه که در آن فوت کرد یا حتی ختلان که تاجیک ها ادعا دارند محل تولدش است قبلا جزو امپراطوری بزرگ ایران بوده.همه مثنوی و معنوی همه غزلیات دیوان شمس همه نامه ها و مقالات مولانا  هم به فارسی نوشته شده است .

با این تفاسیر ما چه کار کردیم برای مولانا برای اینکه بگیم بابا جان دست از سر مولانای ما بردارید چه کارباید بکنیم اصلا مگه کاری هم کردیم .توی خود ایران ما بسنده کردیم به چهارتا همایش وگذاشتن هفته مولانا وچهار مستند وچند تا کتاب که واقعا بدا به حال ما .. حالا این داخل کشور بود ما در سطح جهانی کردن مولانا چه کاری  کردیم (البته مولانا الان جهانی هستش و بیشتر کشورهای دنیا که اصلا مولا نا از کشورشون رد هم نشده کاسه داغتر از آش شدن و مولانای ما را واسه خودشون سنبل کردن لباس و پول و قطار و فیلم سینمایی براش میسازن جام فوتبال هم براش میگذارن. حالا شما فکر کنید همین کشورها اگر شخصیت های بزرگی مثل خواجه حافظ شیرازی ,

سعدی یا اصلا ابن سینا و فارابی و...داشتند چه جور تو بوق و کرنا میکردن که ببینید ما چه شاعران و پزشکان و... داریم ببینید ما چه پیشنه ای داریم .


افغانستان : پدر پسر مقبره

شما افغانستان رو در نظر بگیرید که در این کشور ودر شهر بلخ که زادگاه مولانا بوده یک همایش بین المللی برگزار شده که توی این همایش قطعنامه ای صادر کردند که به همین زودی ها در عرصه ملی شدن مولانا دست به کار شوند و خانقاه پدر مولانا را ترمیم کنند و برای فرهنگیان نخبه کشورشان نشان دولتی –فرهنگی مولانا جلالدین محمد بلخی ضرب کنند .

در همین شهر بلخ یک دانشگاه خصوصی هم بنام مولانا شروع به کار کرده است.

مصر: شاعر خیالی آنها

حالا می ریم به مصر که اصلا مولانا از آنجا رد هم نشده است آنها اسم خودشون رو توی اعلامیه یونسکو به عنوان 3 کشور برگزار کننده جشن های سال مولانا جا کردن که این جشن ها در قاهره و در خانه سماع این شهر برگزار می شود که امسال به مرکز اصلی برگزاری مراسم سال مولانا در مصر تبدیل شد .

حالا گردشگران خارجی غیر از اهرام سری هم به خانه سماع می زنند.

تاجیکستان:مولانا با ورژن جدید

اینبار به تاجیکستان می رویم که معتقدند مولانا در منطقه "خش" در ولایت "ختلان" امروزی به دنیا آمده است آنها همزمان با جشن استقلال کشورشان جشن مولانا را هم جهت بومی کردن مشاهیر کشورهای همسایه برگزار کردند و اعلام کردند که مولوی یکی از مشاهیر تاجیک است آنها هم با همکاری ترکیه یک همایش بین المللی بنام مولانا و گفت و گوی تمدن ها باحضور 90 مولوی شناس برگزار کردند.

ترکیه:هیاهو بر سر مزار

می ریم به کشور ترکیه که مقبره مولانا در قونیه آنجاست و همین از نظر ترک ها دلیل کاملا موجهی است تا یک شاعر فارسی زبان تغییر هویت بدهد.

ترکیه در کنار چند هزار سمیناری که برگزار کرده بریزوبپاش های خلاقانه ای هم داشته آنها قطاری به نام قطار مولانا راه انداختند که به 17 کشور اروپایی سفر می کند و با تک منوی غذای مولانا ازاروپایی ها پذیرایی می کند این که 4 میلیون دلار خرج رو دست ترکها گذاشته قرار بود هم اندیشه مولانا را به جهان معرفی کند و هم با چراغ روغن سوز و نوای نی اش تجلی فرهنگ و تاریخ ترکیه باشد که شد.

برای اولین بار مثنوی به طور کامل با نظارت نویت ارگین مولوی شناس معروف ترک به انگلیسی برگردانده شد و وارد بازار جهانی شد با نام اشعار ممنوعه مولوی.

حتی آنها با ترجمه برگزیده هایی از اشعار مولوی به 20 زبان مختلف آن را وارد بازار کردند.

پرنس چارلز ولیعهد انگلستان هم با خواندن اشعار مولانا بر سر مزارش تن مولانا را در گور لرزاند چارلز و همسرش 4 روزی به دعوت شهردار قونیه میهمان شاعر ما بودند.

شهردار همین شهر مسابقه فوتبالی با عنوان جام فوتبال مولانا برگزار کرد.

آنها با هالیوود برای ساختن فیلم سینمایی در باره مولانا قرار داد امضاء کردند که میگویند هند وایتالیا هم جزء سرمایه گذاران این فیلم هستند.

ترکها سرود مذهبی مولانا را در مقابل پاپ بندیکت شانزدهم اجرا کردند و آن را در قالب سی دی و دی وی دی به سراسر دنیا فرستادند حتی یک میلیون کارت پستال با پیام صلح و دوستی مولانا از ترکیه به نقاط مختلف دنیا فرستادند.

سوریه:میزبان آرام شاعر

این دفعه به کشور سوریه می ریم که مولانا چند صباحی را در شهر حلب گذرانده البته آنها برای این چند صباح ادعای خاصی ندارند ولی همایش میگذارن و تمبر یادبود برای مولانا چاپ می کنن.

هند: اینجا که خانه ام نیست

می ریم به هند که مولانا در اشعارش گفته ای بسا هند و ترک همزبان که ظاهرا هندی ها هم خواسته اند به فرمایش مولانا عمل کنند و برای همین مثل ترکها بریز و بپاش راه انداختند.

آنها یک کنفرانس بین المللی و یک همایش بین المللی مستقل در دانشگاه ملی اسلامی دهلی نو برگزار کردند.

مظفر علی کارگردان معروف هندی با یک بودجه 25 میلیون دلاری قرار است فیلمی از زندگی مولانا بسازد.

آمریکا : بوی خوش مثنوی

و در آخر به کشور آمریکا می رویم  که مولانا نه از آنجا رد شده نه کشفش کرده نه تو شعرهاش نامی ازش برده نه یکی از اجدادش این آنگلوا ساکسون ها  را دیده است. البته اون زمان آمریکایی وجود نداشته که مولانا براش شعر بگه و بواسطه جنگ اقوامش کوچ کنند به آمریکا و بروند لوس آنجلس و خواننده بشن و بخاطر خوندن شعر های زیبای مولانا دیگه نتونن برگردن و فرار مغزها بشن و...

از شوخی گذشته ترجمه هایی از اشعار مولانا در آمریکا چاپ شد که آنها را شیفته خودش کرد حالا مولوی یکی از مشهورترین شعرا در آمریکاست و کتاب هایی که درباره او نوشته میشه در بازار آمریکا پرفروش بوده است.

خانه مولانا در نیویورک چند سالی است که برنامه هایی با محوریت مولانا برگزار میکند حتی فیلم های سماع خانه مولانا در نیویورک مدتها قبل تر از سماع های قونیه دست به دست می چرخید.

صبرینه فیدلر کتابی با نام کیمیای عشق که از اشعار فارسی مولانا به انگلیسی ترجمه کرده بود را در سال مولانا وارد بازار آمریکا کرد که با استقبال خوبی مواجه شد.

مدونا هم که قبلا آلبومی با اشعار مولانا خوانده بود امسال آلبوم Gift of Love را وارد بازار کرد این آلبوم که عنوان فارسی هدیه عشق هم روی جلد آن آمده بسیار مورد استقبال قرار گرفت .علاوه بر مدونا خواننده های دیگری هم 20 ترانه از اشعار عاشقانه مولوی را خوانده اند.

از بین کنسرت هایی که در آمریکا برگزار شد کنسرت مشترک رابرت بلای و محمد ذوالفنون یکی از پر مخاطب ترین کنسرت ها در آمریکا بود که در این کنسرت ذوالفنون برای رابرت بلای ساز زد و او اشعاری از مولانا را خواند.

در مریلند چند نشست مولانا خوانی با حضور مولانا شناسان ایرانی برگزار شد در دانشگاه میشیگان همایش تجلیل از رومی در قرن 21 انجام شد دو در کتابخانه کنگره آمریکا مراسمی برای بزرگداشت مولانا برگزار شد که وزیر امور خارجه آمریکا و سفیر ترکیه نیز حضور داشتند.

پس مال چی...

 

اگر همین روند رو ادامه بدیم مولانا که هیچ, قدمت ده هزار ساله خودمون رو هم باید بدیم بره که داره میره به جای اینکه ما سرمایه گزاری برای جهانی کردن شاعران و فیلسوفان و عالمان خودمان بکنیم کشورهای دیگه گوی سبقت را از ما ربودند و همه چیه مان را دارند میبرن ما هم آروم نشستیم عین خیالمان هم نیست ...

من محو خدایم و خدا آن منست
هر سویش مجوۀید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم به شما
گویم که کسی هست که سلطان منست

I am lost in God, and God is found in me.
Why look in all directions? Look inside.
I am the Lord, and I do you wrong to say
that anyone is Lord or God to me.

اطلاعات بیشتر

 

تولد خواجوی کرمانی

نخل بند

هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب / هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا

تولد خواجوی کرمانی 3 دی 679 شمسی

 

بد شانسی از این بدتر برای یک شاعر نمی تواند باشد, که درست چند سال قبل از تولد حافظ بدنیا بیاید.این اتفاقی بود که برای خواجوی کرمانی افتاد.

شعر او خواسته و ناخواسته با شعر حافظ مقایسه شد و شیرینی سخن حافظ باعث شد که کم کم  شعر خواجو فراموش شود.اما واقعیت این است که خواجو تاثیر زیادی بر شعر حافظ گذاشته و بسیاری از غزل های حافظ بر وزن و قافیه غزل های خواجو سروده شده است.خود حافظ این تاثیر گذاری خواجو را تائید می کند او با انصاف تر از بقیه است و چنین می گوید " دارد غزل حافظ , طرز سخن خواجو"

شاعر مورد ستایش حافظ کمال الدین ابوالعطا محمود ابن علی متخلص به خواجو از بچه پولدارهای کرمان بود که در سال 750 قمری در شیراز از دنیا رفت و در تنگ الله اکبر روبروی دروازه قران فعلی شیراز به خاک سپرده شد.خواجو آثار زیادی به نظم و نثر دارد او شیعه مذهب است و در اشعار خود به ائمه (ع) ادای احترام زیادی میکند.البته خواجو اهل ستایش شاهان و سلاطین هم بوده .می گویند خواجو مثنوی عاشقانه همای و همایون را به اسم امیری می گویداما وقتی که برای تقدیر ان مثنوی به شهر ان امیر سفر می کند امیر در گذشته بوده و خواجو هم این مثنوی را به نام وزرای او می کند. خواجو بر خلاف حافظ که زیاد سفر نکرد سفرهای زیادی کرد سفرهایی که نزدیک 18 سال ادامه داشت. او در این مدت به خوزستان عراق آذربایجان مصر و بغداد رفت. او علاوه بر شعر در بسیاری از علوم زمان خود مهارتع داشت مثلا در نجوم و از اصطلاحات این علم در اشعارش استفاده می کرد گرچه نجوم را علمی نحس میدانست .

بخاطر زیبایی اشعار خواجو به او لقب نخل بند داده اند یعنی کسی که از کاغذ , گل و درخت مصنوعی می سازد.

منبع:همشهری جوان

تولد محمد نوری

صدای ساز مرد چوپان

 

تولد محمد نوری 1 دی 1308 هجری شمسی

 

محمد نوری

 

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک / خون دلها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک / رنج دوران برده ایم

 

 

ای ایران ایران / دور از دامالن پاکت دست دگران بد گهران

 ای عشق سوزان ای شیرین ترین رویای من به جهان تو بمان

 

جان مریم چشماتو واکن سری بالاکن / در اومد خورشید 

 شد هوا سفید / وقت اون رسید که بریم به صحرا

 

می رسه از راه صدای ساز مرد چوپان / امید و امید که جاودان شود بهاران

 

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک / خون دلها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک / رنج دوران برده ایم

 

کسی می تواند همه این ترانه ها را بدون نام محمد نوری به خاطر بیاورد.

 

 

محمد نوری نه خواننده پاپ است و نه سنتی.

تلفیق شیوه آوازی اپرا با اشعار فارسی شیوه ای است که نوری در اجرای آنها بسیار موفق بوده است.

در قطعاتی که آهنگسازان برای صدای او میسازند ,عموما از ساز بندی مختصری استفاده می کنند که از یک سینتی سایزر ساده , یک ویلن و گیتار فراتر نمی رود.به ندرت پیش آمده آهنگسازی برای صدای او از ارکستر استفاده کند.شاید این ویژگی به خاطر آن است که صدای نوری فضای قطعه را طوری اشغال میکند که اصلا ساز بندی متنوع امکان پذیر نمی شود.

نوری عموما صاحب ترانه هایی ملایم با ریتم کند است , به همین جهت اکثر طرفداران او را باید در میان نسل مسن و پابه سن گذاشته یافت.

نوری از اواخر دهه هفتاد در وزارت ارشاد یکی از مسئولان بررسی موسیقی برای اخذ مجوز بود که به همین دلیل وارد حاشیه های زیادی شد.

با این حال نوری یکی از کم حاشیه ترین و محبوب ترین خوانندگان حال حاضر ایران است.

خود او درباره راز ماندگاری صدایش می گوید:

من خود را هیچ وقت در اوج ندیدم .با زیر بنایی سست هم میتوان به اوج رفت ولی ماندن در قله کار هرکس نیست ; کار منم هم نیست .آنکه به سرعت اوج میگیرد به همان سرعت هم سقوط میکند.رمز ماندگاری در همین است که طوری باید به اوج رفت که بی برگشت باشد.

محمد نوری متولد 1308 و هم اکنون 78 ساله است . او ابتدا در هنرستان تئاتر نزد اسماعیل مهرتاش به مدت 3 سال آواز ایرانی را به صورت سینه به سینه آموخت و در سال 1329 دیپلم تئاتر را دریافت کرد.

پس از آن در سال 1335 گواهینامه دراماتیک بازیگری و مبانی تئاتر را از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اخذ کرد .در سال 1343 موفق به دریافت گواهینامه زبانهای خارجی از دانشگاه تهران و در سال 1350 فارغ التحصیل رشته ادبیات انگلیسی از همان دانشکده شد.او در هنرستان عالی موسیقی هم تحصیل کرده است.

ایشان در ترجمه کتاب هم دستی دارند که مشهورترین کارشان رمان درخت شیطان نوشته یرزی کازنیسکی است.

منبع : همشهری جوان