همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

دلم تنگ می شود

دلم تنگ می شود ، گاهی
برای حرف های معمولی
برای حرف های ساده
برای «چه هوای خوبی» / «دیشب چه خوردی؟»
برای «راستی! ماندانا عروسی کرد / «شادی پسر زائید»
و چقدر خسته ام از «چرا؟»
از «چگونه؟»
خسته ام از سوال های سخت ، پاسخ های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ های تند
نشانه های با معنا، بی معنا
دلم تنگ می شود ، گاهی
برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی زمستان
چهار خنده ی بلند
و
پنج انگشت دوست داشتنی !

معروف ترین نقاشیهای جهان در یک نگاه

معروف ترین نقاشیهای جهان در یک نگاه

مونالیزا


اثر: لئوناردو داوینچی

محل نگهداری: لوور، پاریس- 06-1503


monalisa مونالیزا لئوناردو داوینچی


این صورت با لبخند مرموزش خودش با هنر مترادف شده است و قطعا مشهورترین نقاشی ای است که همه مان می شناسیم و تقریبا تاثیرگذارترین پرتره در طول تاریخ نیز بوده است.


شب پرستاره


اثر: وینسنت ون گوک
محل نگهداری: موزه هنرهای معاصر، نیویورک، ۱۸۸۹




vangogh starry night شب پرستاره وینسنت ون گوک


بی شک این اثر هنری بهترین دوست داشتنی ها را به نمایش گذاشته و اما نوابغ را نیز به دردسر انداخته است. گویا هنرمند قصد داشته در طول نیم قرن یا بیشتر با استفاده پرمعنی اش از رنگ نوابغ و هنرمندان سراسر جهان را تحت تاثیر قرار دهد.





ادامه مطلب ...

تابلوهایی از استاد کاتوزیان

استاد عباس کاتوزیان




عباس کاتوزیان در سال 1302 در تهران متولد شد و چنانکه خود می‌گوید: «تا آنجا که یاد دارم نقاشی کردم و نقاش بودم. همیشه در تار و پود طراحی تلاش کردم و غرق در رنگ بوده‌ام».
وی هنرجوی هنرستان کمالالملک بود و بعدها در سال 1322 نایب‌رییس این هنرستان نیز شد، کاتوزیان تنها نقاش ایرانی است که در سال 1352 آثارش در کنار آثار استاد کمال‌الملک در مجلس شورای ملی در معرض تماشا قرار گرفت.
وی 5 نمایشگاه در آمریکا، 2 نمایشگاه در پاریس، یک نمایشگاه در لندن، 27 نمایشگاه انفرادی در تهران و 9 نمایشگاه در آبادان برپا کرده است. برخی از آثار این استاد نقاش در موزه‌های آستان قدس رضوی، موزه بوداپست موزه سلطنتی اروپا و... به یادگار مانده است.







ادامه مطلب ...

پل سزان

پل سزان


Paul Cézanne




( کوشش در قبولاندن عقیده ای در سزان ، مانند کوشش در به رقص درآوردن برج های کلیسای نتردام است . از مباحثه وحشت دارد ، یکی به علت آنکه سخن گفتن او را خسته می کند و دیگر انکه مبادا ناچار شود اگر طرف درست بگوید نظر خود را تغییر دهد .

ولی چه موجود نازنین و مهربانی است ! همیشه در سخن موافقت می کند بی آنکه اندیشه خود را ذره ای تغییر دهد ، مکرر  دچار نومیدی می شود . با آنکه مدعی است موفقیت را بسیار کوچک می شمارد ، می بینیم که اگر روزی توفیق یابد بسیار شاد خواهد شد .

وقتی تابلویی می کشد و خوب از کار در نمی آید سخن از برگشتن به سرزمین مادری اش می کند و هر ان ممکن است برگردد )

اینها توصیفی بود که صمیمی ترین دوست پل سزان - یعنی امیل زولا نوشته بود .


سزان در 19 ژانویه 1839 در اکس در جنوب فرانسه بدنیا آمد .در کودکی هم گوشه گیر بود و در مدرسه در درس نقاشی از بی استعداد ترین شاگردان بود. از همان سالها دوستی او با زولا آغاز شد .پدرش که مردی بانکدار بود او را به اجبار به دانشکده حقوق فرستاد اما پل در 24 سالگی راه مخالفت با پدر را پیش گرفت و به پاریس رفت تا نقاشی مدرن را یاد بگیرد.مشوقش هم دوستش زولا بود.

به پاریس رفت و سخت تلاش می کرد و پس از دوسال و نیم و بعد از دو سال و نیم در امتحانات ورودی دانشگاه بوزار رد شد . در پاریس با کامیل پیسارو نقاش بزرگ امپرسیونیست آشنا شد و در این شیوه کار کرد. 27 سالش بود که دوباره به اکس بازگشت و از آن به بعد میان اکس و پاریس در رفت و آمد بود .

در 30 سالگی عاشق یکی از مدل هایش شد و با ازدواج کرد و صاحب پسری شد که بی نهایت الو را دوست می داشت. گاهی به طبیعت می رفت و نقاشی می کرد و تابلوها را همانجا رها می کرد و می امد و بعد از او همسرش می رفت و آثارش را جمع می کرد .

نقاشی را برای هنرش دوست داشت نه برای کسب مال . آنقدر که گاهی مجبور می شد به جای پول به بقال محل تابلوهایش را بدهد.

شهرت و ثروت در سالهای پایانی عمرش به سراغش امد و او مورد توجه قرار گرفت . در پیری نامه ای به یکی از دوستانش نوشت " من پیر و بیمارم اما سوگند خورده ام که در حال نقاشی بمیرم "

همینطور هم شد . یک بار که از نقاشی در طبیعت بر می گشت زیر باران ماند ، تب رماتیسم گرفت و مرد.

او هیچگاه زیر بار امپرسیونیست نرفت و فرم را فدای رنگ و نور نکرد و تمایل عجیبی به کشیدن اشیاء بی جان داشت و تصاویر آدمها را هم مثل اشیا می کشید .

یک بار در حال طراحی چهره " ولار " خشمگین شد و به او گفت :

" بدبخت ! چقدر بگویم باید مثل سیب بنشینی ، مگر سیب تکان می خورد "

استاد محمود فرشچیان

 

  

برخی تابلوهای استاد رو اینجا میتونید ببینید

 

 

فرشچیان متولد ۱۳۰۸ هجری در اصفهان است. پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود با دیدن استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد.

فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و دانش‌آموختگی از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهٔ آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. .

او از کار هنر احساس رضایت و شادمانی داشت . از کلاس هفتم دبیرستان فرشچیان قدم به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گذاشت و چهار سال در آن جایگاه عاشقی ، زیر نظر استاد عیسی بهادری ، استاد نابغه و توانمند نقاشی قالی ، مینیاتور ، نقاشی رنگ و روغن ، به فراگیری اصول و مبانی طراحی نقوش سنتی (نقشه قالی ، تذهیب ، مینیاتور) پرداخت . بدون شک نقش استاد عیسی بهادری در پرورش و خلاقیتهای محمود فرشچیان نقشی فوق العاده ارزشمند بود .استاد در بیان احساس و تجسم شعرگونه عواطف ، به شیوه ای کاملا جدید موفق به هماهنگی و همگامی میان مضمون و محتوا و شکل و فرم نقاشی هایش گردید و این مشخصه اصلی کار او در نقاشی شد . فرشچیان در جوانی بسیار پرتلاش و خستگی ناپذیر به کار و طراحی نقوش مختلف میپرداخت . او در مطالعه آثار تاریخی شهر اصفهان (چهل ستون ، عالی قاپو ، مسجد شیخ لطف الله و ... طرحهای اسلیمی و ختایی کاشیکاری های بی نظیر آن آثار سر از پا نمیشناخت و چون محققی موشکافانه این نقش ها را مطالعه میکرد . فرشچیان حتی در دوره سربازی نیز دست از قلم و رنگ برنداشات و آثاری دیدنی آفرید که مورد تشویق مقامات قرار گرفت . گرمای عشق 1378 محمود فرشچیان سال 1329 بعد از 6 سال فعالیت و کسب هنر در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ، فرشجیان به کسب دیپلم عالی نائل آمد . آثار سالهای شاگردی ایشان هنوز در مرکز هنرستان ، موجود است . او در طراحی و شناخت و بکارگیری رنگها فوق العاده قدرتمند و قوی است . این قدرت قلم و صلابت و استواری خطوط قلم گیری است که از او هنرمندی پرآوازه و مشهور ساخته است . از نظر محتوا و مضمون ، آثار استاد عمدتا با الهام از ادبیات عرفانی و باورهای مذهبی ساخته و پرداخته شده اند . سخن آخر اینکه امروز استاد فرشچیان از پس نزدیک به پنجاه سال کسب هنر و مهارت در کار نقاشی و خلق نقشهای دلنشین و جشم نواز ، هنرمندی است که به جرآت میتوان او را صاحب سبک جدید در نقاشی ایرانی (مینیاتور) دانست . برخی آثار «ضامن آهو»: طرحی از شمایل امام رضا «پنجمین روز آفرینش»: در این تابلو همهٔ مخلوقات زمینی و آسمانی به ستایش پروردگار مشغول‌اند. «عصر عاشورا»: استاد در مورد نحوه طراحی این اثر جاویدان میگوید: «سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیحت کرد و گفت: به روضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. و من با ایشان گفتم: من اول در اتاقم کاری دارم بعد خواهم رفت. حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الآن هست بدون هیچ تغییری».این اثر توسط استاد به موزه آستان قدس رضوی اهدا شد. طراحی ضریح امام رضا آخرین تابلوی او «کوثر» به نام خانم فاطمه زهرا (س) می‌باشد

 

 وی در موزه‌های اروپا، اول کسی بود که وارد موزه می‌شد با بسته‌ای از کتاب و قلم، و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج می‌شد.

پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد . 

محمود فرشچیان، هم اکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و سفرهای دوره‌ای و فصلی به ایران دارد. 

  

 منتخبی از جوایز  

 ۱۳۷۹: انضمام نام هنرمند در فهرست روشنفکران قرن بیست و یکم 

 ۱۳۷۲ :  نشان درجه یک هنر 

 ۱۳۶۴: تندیس طلایی اسکار ایتالیا 

 ۱۳۶۳: نشان هنر نخل طلایی ایتالیا 

 ۱۳۶۳: تندیس طلایی اروپایی هنر، ایتالیا 

 ۱۳۶۲: دیپلم آکادمیک اروپا، آکادمی اروپا، ایتالیا 

 ۱۳۶۱: دیپلم لیاقت دانشگاه هنر، ایتالیا 

 ۱۳۶۰: مدال طلای آکادمی هنر و کار، ایتالیا 

 ۱۳۵۲: جایزهٔ اول وزارت فرهنگ و هنر، ایران 

 ۱۳۳۷: مدال طلای جشنوارهٔ بین‌المللی هنر، بلژیک  

۱۳۳۱: مدال طلای هنر نظامی، ایران  

 

 www.rasekhoon.net        www.wikipedia.org  

لئوناردو داوینچی(Leonardo da Vinci)

لئوناردو داوینچی  

 

Leonardo da Vinci 

  

لئوناردو داوینچی 

لئوناردو داوینچی ( متولد۱۵ آوریل ۱۴۵۲ - وفات ۲ مه ‌۱۵۱۹) از دانشمندان و هنرمندان ایتالیایی دروه رنسانس است.

داوینچی در رشته‌های معماری، موسیقی، کالبدشناسی، اختراع، مهندسی، تندیسگری، نقاشی و هندسه شخصی برجسته بود.

داوینچی را کهن‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. او شخصی بود بی‌نهایت کنجکاو و بی‌نهایت خلاق.

بیشتر معروفیت و بخاطر نگارگری نقاشی‌های شام آخر و مونا لیزا است.

لئوناردو داوینچی در سال ۱۴۵۲ در یک روستای توسکانی زاده شد. او را به شاگردی به آتلیه‌ای در فلورانس فرستادند تا نزد آندرئا دل وروکیو(۱۴۳۵-۱۴۸۸) که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. وروکیو شهرت عظیمی داشت، یعنی آنچنان شهرتی که شهر ونیز ساخت بنای یادبود بارتولومئو کولئونی را به او واگذاشت. کولئونی سرداری بود که بیش از دلاوریهای نظامی، از جهت اعمال نوعدوستانه خود حق بر گردن مردم ونیز داشت.

در آتلیه‌ای که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، لئوناردوی جوان محققا می‌توانست چیزهای زیادی بیاموزد. بدون شک در آنجا با رموز فنی کارهای ریخته گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته‌است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیس‌هایی را پدید آورد. او همچنین به پژوهش درباره گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ فزوده بر آن، دانش گسترده‌ای در باره نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعداد دیگری هنرمندی برجسته بسازد، و در واقع شمار زیادی از نقاشان و پیکر تراشان خوب از هنر آموزان آتلیه موفق وروکیو بودند. ولی لئوناردو بسی بالاتر از یک نوجوان با استعداد بود. نابغه‌ای بود که ذهن توانایش تا زمان باقی است آدمیان فانی را به اعجاب و ستایش وا خواهد داشت. خوشبختانه از دامنه وسیع آفرینش گری ذهن لئوناردو اطلاعاتی در دست است، زیرا شاگردان و مریدانش، دفاتر پیش طرح‌ها و یادداشتهای او را به دقت برای ما حفظ کرده‌اند، دفاتری با هزاران صفحه مملو از نوشته‌ها و طراحی‌ها و گزیده کتابهایی که می‌خوانده، و پیش نویس کتابهایی که قصد نگارششان را داشته‌است. هر چه بیشتر از این اوراق را بخوانیم کمتر دستگیرمان می‌شود که چگونه آدمیزاده‌ای توانسته‌است در همه آن حوزه‌های گوناگون پژوهشگری، به کمال برسد و در تقریبا همه آنها خدمات ارزنده و مهمی انجام داده باشد.  

 

تابلوی شام آخر

شام آخر یکی از دیوارنگاره‌های لئوناردو داوینچی ایتالیایی است. 

  

این اثر هنری نشانگر صحنه‌هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده‌است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می‌گوید که یکی از ۱۲ حواری اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و بازارش ترین نقاشی‌های جهان است، که بر خلاف بسیاری از نقاشی‌هایی از این دست قابل مالکیت شخصی نیست چرا که به آسانی نمی‌توان آنرا جابجا کرد.

این نقاشی سراسر یک دیوار تالار مستطیل شکلی را می پوشاند که سالن غذاخوری صومعه سانتا ماریا دله گراتسیه در شهر میلان بوده است.

داوینچی این نگاره را برای فرمانروای حامی خود یعنی دوک لودوویچو اسفورتزا کشید. این نقاشی حدود ۳سال طول کشید در روز اغاز ای نقاشی داوینچی از صورت یک مرد جوان که به همراه همسرش به یک مهمانی آمده بودن به عنوان صورت مسیح الهام گرفت. پس از سه سال داوینچی مدل دیگری برای ادامه پیدا کرد مرد الکلی که در گوشه‌ای زیر پل افتاده بود بعد از اتمام کار مرد الکلی تابلو رو دید و گفت من این نقش را سه سال پیش موقعی که هنوز همسرم من رو ترک نکرده بود دیدم به نظر برخی آن که در سمت راست عیسی نشسته مریم مجدلیه ‌است.  

 

تابلوی مونالیزا

تابلوی نقاشی مونالیزا که به لبخند ژوکوند نیز شهرت دارد، شاهکار لئوناردو داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی است. 

 

 این اثر استثنایی در طول تاریخ چندین بار ربوده شده، و با اینکه ۵۰۰ سال از زمان خلقش می‌گذرد اما آسیب چندانی ندیده‌است.

تابلوی مشهور لبخند ژوکوند به دلیل لبخند بسیار مرموز مونالیزا و همچنین سبک نوین نقاشی لئوناردو داوینچی در آن زمان، به شهرت جهانی رسید.

گفته شده‌است که داوینچی سفارش نقاشی این اثر را بین سالهای ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۶ دریافت کرد، اما آن را به موقع تحویل نداد و چند بار آن را عوض کرد.

هم اینک اصل تابلو در موزه لوور در فرانسه نگهداری می‌شود.

نقاشی مونالیزا که احتمالا مشهورترین نقاشی پُرتره در تاریخ است، به دلیل لبخند مشهور مونالیزا - که گفته شده‌است همسر بازرگانی از اهالی فلورانس به نام فرانچسکو دل جوکوندو بوده‌است - شهرت جهانی یافت.

جکسن پولاک (Jackson Pollock)

جکسن پولاک (Jackson Pollock)  

 

تولد 29 ژانویه 1912 – درگذشت 11 اوت 1956 

 

جکسون پولاک نقاش آمریکایی و از پیش‌گامان جنبش هیجان‌نمایی انتزاعی بود

او در شهر کودی واقع در شمال غرب ایالات وایومینگ امریکا به دنیا آمد و در ایست همپتون در یک سانحهٔ رانندگی کشته شد. نوجوانی را در کالیفرنیا گذراند و همانجا درسهای مقدماتی هنر را فراگرفت. در سالهای 1931 - 1933 در اتحادیهٔ هنرآموزان نیویورک به تحصیل نقاشی و مجسمه سازی پرداخت. با نقاشان مکزیکی، ریورا و سیکیروس تماس برقرار کرد.از ۱۹۳۷ به طور متناوب به روانکاوی یونگ روی آورد.  

جکسن پولاک

          

انفجار رنگ آبی در پس زمینه سفید ! جمله ای که بیشتر از اینکه ما را به رمز و رازهای تابلوی سفید ی که انفجاری آبی آن را پوشانده آشنا کند , می خنداند .همه ما کم و بیش با چنین تابلو هایی روبرو شده ایم : تابلوهایی که انگار نقاش قوطی رنگش را روی سطح بوم در 3 شماره پاشیده و کارش را تمام کده و باز هم همه ما دچار سوال های این چنینی شده ایم که "این یعنی چه؟" , "طرف چه چوری به خودش میگه نقاش؟..." و ...  

 

 

اما حقیقت این است که آثاری که ما به انها لقب " رنگ پاشی روی بوم" را می دهیم , این قدرها هم بی منطق و الکی هم نیستند.با پیشرفت هنر مدن , آرام آرام سرو کله عده ای پیدا شد که می خواستند جهان را آنقدر ساده کنند که همه چیز را بشود فقط با رنگ , ترکیب بندی و خط و نقطه روی بوم پیاده کرداما زمان از این دسته نقاشان هم سبقت گرفت و سرو کله تندروهایی پیدا شد که سعی کردند احساسات رت به همین ترتیب ادامه دهند.این عده که به اکسپرسیونیست های انتزاعی معروف شدنداز همان زمان تا به حال مخاتلفان و موافقان زیادی داشتند.جواب غالب آنها به سوال " این یعنی چه؟" این بود " هیچی , مگه تو میدونی یک قطعه موسیقی یعنی چه؟" اما در بین این همه " فرم گراها" روش کار جکسن پولاک عجیب تر از بقیه بود.او شاید اولین نفری بود که سبک " رنگ چکانی " روی بوم را  به کار بست.

در زانویه 1984 جکسن پولاک چند تابلوی " رنگ چکانی اش " را برای نخستین بار به نمایش گذاشت.

او برای رسیدن به نقاشی هایش روش عجیبی داشت.پولاک بوم های بسیار بزرگی را روی زمین قرار می داد و در اطراف یا وسط آن شروع به حرکت می کرد و رنگ را از یک قوطی بزرگ روی بوم میچکاند.چنین نقاشی ای نه یک بازنمایی از جسمی خاص بود و نه بازنمایی از یم مفهوم نمادین.این نقاشی ها فقط زمینی بودندکهخ درونشان حرکات نقاششان , روی آن نقش بسته .تفاوت این تابلوها دقیقا ارتباط تنگاتنگی با احساس لحظه ای خالقشان داشت ; پولاک خسته , پولاک عاشق ,  پولاک خشمگین وحتی پولاکی که سر ظهر سکه اش تلفن شهری را قورت داده بود.اتین تابلوها به قدری تاثیر گذار بودند که به ناگهان سبک پولاکی جهانی شد و عکس هایی که پولاک را در حال کار نشان می دادند به سرعت و با تیراژ زیاد به چاپ رسیدند.این عکس ها پولاک را با شلوار جین و تی شرت و پوتین های رنگی شده نشان می دهند که اطراف یک بوم بزرگ افقی در یک آتلیه حرکت می کند ; آتلیه ای بهم ریخته با انبوهی از قوطی رنگ های در باز و سطل های رنگ پاش. 

                         

 

 

 

ادامه مطلب ...

ادوارد مونش (Edvard munch)

ادوارد مونش  

 

 

  

Edvard munch

  

 

 

ادوارد مونش     

 

 

بیماری و جنون و مرگ فرشتگانی اند که گهواره من را احاطه کرده بودند و هنوز هم با من هستند

 

 

ادوارد مونش (مونک) سال 1863 در نروز بدنیا امد .نقاشی هایش نشان دهنده سرزمینی سرد و یخ زده است .او با نقاشی هایی که از چهره خودش کشید , جهانی غمگین و آزار دهنده را برای مخاطب به تصویر کشید.هنزمندانی همچون اینگماربرگمن, استریند برگ و کنوت هامسون داستان نویس هم هستند که فضای یخ زده و زمستان های طولانی و ملال آور شمال اروپا را به خوبی تداعی می کنند اما کاره ادوارد مونش چیز دیگری است...

مونش مادرش را بر اتر بیماری سل در 5 سالگی از دست داد .پدرش مسیحی با خلقی عجیب و غریب بود که با کوچکترین بهانه ای بلوا به پا می کرد.خواهرش که یک سال از او بزرگتر بود و نزدیکترین فرد به ادوارد محسوب می شد , در سن 15 سالگی از دنیا رفت.او در سال 1885 به پاریس رفت و در آنجا از نقاشان فرانسوی تاثیر بسیار گرفت.او در دوران فعالیت حرفه ای اش چندین بار تغییر روش داد . در سال 1892 اتحادیه هنرمندان برلین از مونش دعوت کرد تا در نمایشگاه نیویورک  شرکت کند. نقاشی هایش جنجالهای زیادی به پا کرد و نمایشگاه بعد از یک هفته تعطیل شد .در پاییز 1908 اضطراب های مونش به اوج رسید و در کلینیک بستری شد .مونش پس از درمان , دچار تغییرات شخصیتی شد .او در سال 1909 به نروز برگشت.

او از ازدواج می ترسید و باور داشت با شروع زندگی مشترک , خلاقیتش هم تمام می شود.زمانی که نامزدش تهدید کرد که اگر مونش با او ازدواج نکند , خودش را خواهد کشت , او اسلحه را برداشت و به جای شلیک به مغزش به انگشت وسط دست چپش شلیک کرد.

مونش صدها سلف پرتره از خودش کشید , چهره مونش در این تابلوها گاه بیننده را می ترساند .. صورت های مضطرب به همراه ضربه فراوان قلم موها .با نگاه به سیر شکل گیری چهرهای مونش در نقاشی هایش , می توان دید که چگونه مرد جوان خوش قیافه به شخصی عصبی با استخوان بندی بلند در میانسالی و سپس به چهره ای خسته از بیماری ها و ناتوانی های متعدد تبدیل می شود.

به گفته خودش حتی آدم کرم گونه ای که در حال جیغ کشیدن روی پل است ( در معروفترین اثرش یعنی جیغ 1893) یک سلف پرتره است .

ادوارد مونش در سال 1944 و پس از تولد 80 سالگی اش در اسلو , چشمانش را برای همیشه بر جهان بست.

او پیشگام و پدر جنبش اکسپر سیونیسم قرن بیستم است.

 

این تابلو  در اصل یأس نامیده می شود

 

 

تابلوی جیغ 

 

 

مرگ پیکاسو

 با یک روز تاخیر
 

 PABLO PICASSO

 

مرگ پیکاسو

 

19 فروردین 8 آوریل 1973

 

حالا می توانم خودم را بکشم

 
picasso
 

  • هنرمندهای بد , کپی می کنند .هنرمندان بزرگ , می دزدند.
  • کامپیوتر ها بلا استفاده اند .آنها فقط میتوانند جوابها را به تو بدهند.
  • نبوغ عبارت است از شخصیت با دوزار استعداد
  • هنر , دروغی است که ما را به سمت حقیقت راهنمایی می کند.
  • کیفیت کار یک نقاش به حجم گذشته ای ربط دارد که با خودش این طرف و آنطرف می برد.
  • اگر یک نفر بداند دقیقا چه کار می خواهد بکند , دیگر چه دلیلی دارد آن کار را بکند؟
  • من جست جو نمی کنم , پیدا میکنم.
  • آن چیزی را که میبینم , نقاشی نمی کنم.چیزی را نقاشی میکنم که به آن فکر می کنم.
  • مادرم میگفت " اگر یک سربازی باید زنرال شوی و اگر یک راهبی باید پاپ شوی."به جای اینها من نقاش بودم و پیکاسو شدم.
  • هر بچه ای یک هنرمند است و چالشی وقتی که بزرگ میشوی با آن دست به یقه ای , همین است, اینکه بچه بمانی.