چه بکش بکشی بود ما خبر نداشتیم ... و هنوز هم میکشند .. به هر بهانه ای .. حتی آزادی
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است،
زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان پسرش میکشتند که خرابکار است،
.
.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود:
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است،
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است،
صهیونیستها میکشند که فاشیست است،
فاشیستها میکشند که کمونیست است،
کمونیستها میکشند که آنارشیست است،
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند،
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند،
و میکشند و میکشند و میکشند...
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت.
یک چشم من از فراق , جانانه گریست چشم دیگرم حسود بود نگریست
چون روز وصال شد من ان را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست
در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت: "آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: "اجازه بده تا من با تو بیایم."
غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم."
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید.
آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد."
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: "آن پیرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است که قادر به درک عظمت عشق است."
گذشت زمان بر آنها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آنها که می هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می ورزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست چرا که تنها زمان است که می تواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد.
آخرین بار که به عشق و شور زندگی نهفته در وجود خود اجازه دادید تا بیرون آید و کمی بازیگوشی کند کی بود؟
آخرین باری که از بازی با بچه هایتان به همان اندازه ی آنها لذت بردید ، کی بود؟
آخرین باری که از زنده بودن خود به هیجان آمدید کی بود؟
نگران نباشید دیگران درباره شما چه فکر می کنند. به این فکر نکنید که آن چه را دوست دارید انجام بدهید چقدر عملی ، مفید ، یا موثر است. مضحک باشید ، عاشق باشید ، با شور و حال زندگی کنید . خودتان باشید .
باربارا دی آنجلیس
با وجود اینکه دانشمندان موفق به کسب افتخاراتی از جمله شکافتن اتم، فرستادن انسان به کره ماه و کشف DNA بدن ما شده اند، ولی هنوز بسیاری از رفتارها و حالتهای عجیب انسان وجود دارد که از توضیح علت آن ها عاجزند.
انسانی که دارای خصوصیاتی همچون هنر، رویا و بشر دوستی است، دارای خصوصیاتی از جمله موهای زائد، خجالت کشیدن وانگشت تو دماغ کردن نیز می باشد! در اینجا به ۱۰ مورد از آن موارد عجیب و بی پاسخ اشاره شده است.
داروین که یکی از معروفترین دانشمندان جهان است، تلاش بسیاری کرد تا از طریق سیر تکاملی توضیح دهد به چه علت در هنگام دروغ گفتن یا خجالت کشیدن قرمز می شویم و دیگران را از شرمندگی خود آگاه می سازیم. با این حال بعضی از مردم معتقدند که این حالت نشانه ضعف شخص و روبرو شدن با چنین مشکلی است.
اندورفین که موجب بهبود حالت درونی ما می شود، در اثر خنده ایجاد شده و دلیل کاملا موجهی دارد، ولی تحقیقات ۱۰ ساله ی دانشمندان، این دلیل موجه را نقش بر آب کرد و متوجه شدند که لطیفه ها و جک های پیش پا افتاده باعث ایجاد خنده بیشتری می شوند.
در تعاریف علمی بوسیدن، ذکر شده که این عمل ممکن است ژنتیکی و وراثتی نباشد زیرا بسیاری از انسان ها از انجام آن امتناع می ورزند. اما بسیاری از نظریه ها، بوسیدن را با خاطرات تغذیه ای دوران نوزادی مرتبط دانسته و حاکی از اینست که انسان های اولیه فرزندانشان را از شیر می گرفتند و تنها از طریق دهانشان به آنها غذا می دانند که همین عمل موجب انتقال بزاق دهان و لذت بردن می شود.
براساس نظریات برخی از دانشمندان، رویا و خواب دیدن، بیان آرزوهای ضمیر نیمه هشیار ماست. اما این نظریات رد شده اند زیرا هنوز دلیل اینکه چرا چنین خیالات و تصورات عجیبی را می بینیم ، به طور دقیق کشف نشده است.
عادت های غیرعادی ولی اطمینان بخش که از گذشته تا اکنون وجود داشته اند. برای مثال انسان های باستان از ناله شیر در چمن ها به عنوان حرکت باد سود می جسته اند. به نظر می آید که در بعضی جوامع، مذهب انگیزه خوبی برای خرافات بوده است.
عادت زشت و ناپسند که بسیار رایج شده است و با اینکه بیرون راندن آن موشها (!) از بینی منفعت خاصی برای بدن ندارد، پس چرا بسیاری از مردم این کار را بطور میانگین چهار بار در روز انجام می دهند؟ البته برخی گمان می کنند که این عمل باعث تقویت سیستم دفاعی بدن می شود.
در بین مخلوقات، به جز انسان، هیچ نوع حیوانی سالهای سخت و غیرقابل پیش بینی نوجوانی و بلوغ را تجربه نمی کند. برخی افراد معتقدند این دوران کمک می کند تا قبل از بالغ شدن، مغز انسان دوباره سازماندهی شود و شخص برای سالهای بعدی، مسئولیت پذیر شود.
کمک کردن به همنوع بدون هیچ چشم داشت و توقعی، از رفتارهای عجیب در سیر تکامل انسان است؛ که گاه به صورت گروهی انجام می شود و گاه فقط به خاطر لذت شخصی.
نقاشی، رقص، مجسمه سازی و موسیقی همگی از خصوصیات زیبای بشریت هستند که نشان دهنده والا بودن بعد انسان اند و می توان از آنها به عنوان ابزاری برای انتقال دانش یا تجربه استفاده کرد.
موهای نرم و نازک روی بدن و موهای ضخیم اندام های تناسلی بدن انسان ها، کاملا برعکس پستانداران است و دانشمندان بر این باورند که موهای زائد باعث ملایمت، ایجاد رایحه ای مطبوع و حفاظت در برابر خراشیدگی می شود
چهل عادت انسان های بسیار موفق
1- فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2- از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3- روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4- هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5- مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6- سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7-
به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی
دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی
بافی و بی ثمر بودن است.
8- سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9-
وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را
برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع
دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10-
همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت
هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام
می دهند استرس کمتری داشته باشند.
11- خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12-
بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می
کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک
وار سپری شود.
13- به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی
می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم
و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14- بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15- در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16-
آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار
می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن،
پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17- همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18- دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19- ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20-
با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار رو به رو
می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها
روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
بزرگ ترین استخر جهان در سن آلفونسو دل مارس ساخته شد . این استخر در مساحتی بیست هکتاری احداث و دارای طول حدودا ۱۰۰۰ متر می باشد . این استخر که به یکی از جاذبه های توریستی شیلی تبدیل شده با هزینه ای بالغ بر ۲ میلیارد دلار ساخته شده و هزینه نگهداری سالیانه آن ۴ میلیون دلار می باشد. این استخر که دارای طراحی زیبا و منحصربفردی می باشد عمقی حدود ۳۵ متر و گنجایش ۶۶ میلیون بشکه آب دارد که قایق رانی و کشتی های کوچک را در آن میسر کرده است . در زیر تصاویری از این استخر زیبا که به تازگی بعنوان بزرگترین استخر جهان در کتاب رکوردهای گنیس ثبت شده است مشاهده نمایید.
تو را خبر از دل بی قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم فغان در کف من اختیار باید و نیست
ناجی العلی Naji al-ali
ناجی العلی کاریکاتوریست مبارز و شهیر فلسطینی است که زندگی و حیات خود را صرف مبارزه در راه آرمان فلسطین نمود وی خالق حنظله یعنی همان کودک پا برهنه فلسطینی است که در طرح هایش نظاره گر تمام جنایات صهیونیستها و مظلومیت مردم فلسطین است که البته همین حنظله نیز پس از مرگ خالق خود الهام بخش بسیاری از کاریکاتوریستها و طراحان مبارز و پایبند به آرمان فلسطین شد.
ناجی سلیم حسین العلی، در سال 1936 در روستای الشجره واقع در الجلیل شمالی در فلسطین متولد شد. در سال 1948 خانواده ناجی العلی به همراه اهالی روستا به سوی لبنان (بنت جبیل) رانده و پس از آن به اردوگاه «عین الحلوه» در شرق شهر صیدا پناهنده شدند. در سال 1957 پس از آنکه در رشته مکانیک دیپلم گرفت به عربستان سعودی رفت و دو سال آنجا بود و در همین زمان در اوقات فراغت شروع به طراحی کرد.
وی طی سالهای 1960 -1961 به همراه چند تن از دوستانش در جنبش ملّیّون عربستان نشریهای سیاسی به نام الصرخه ( فریاد) را به شکل دستنویس منتشر کرد و سپس در سال 1960 به مدت یک سال وارد آکادمی طراحی لبنان شد اما به دلیل تحت تعقیب بودن از سوی پلیس لبنان، دورهی تحصیلی او ناتمام ماند و باقیماندهی سال تحصیلی اش را در زندانهای پادگانهای لبنان بازداشت بود. پس از آزادی روانه شهر صور شد و 3 سال در مدرسه الجعفریه، متعلق به شیعیان این کشور با«امام موسی صدر» همکاری کرد و در این مدرسه به تدریس پرداخت. سپس در سال 1963 به کویت رفت و در مجله «الطلیعه» این کشور تحت عناوین طراح و خبرنگار و با هدف جمعآوری پول برای تحصیل هنر در قاهره یا ایتالیا مشغول به کار شد. تا پایان سال 1975 در روزنامه «السیاست» کویت کار کرد و در این سالها شخصیت معروف حنظله را در طرحهایش آفرید و ریاست انجمن کاریکاتوریستهای عرب را نیز در سال 1979 به دست آورد. طرحهای ناجی العلی در دهها نمایشگاه در جهان عرب و کشورهای جهان به نمایش درآمد. 3 کتاب از گزیده طرحهایش طی سالهای 1976، 1983 و 1985 منتشر شد. ناجی آماده انتشار چاپ کتاب چهارم بود که مهلت نیافت. وی در طول زندگی اش بیش از 40 هزار کاریکاتور منتشر کرد و دو سال پیاپی(1979 و 1980) برندهی جایزه نخست نمایشگاه هنرمندان عرب شد. روزنامهی «آساهی» ژاپن، وی را از میان 10 کاریکاتوریست برجستهی جهان به عنوان نفر اول برگزید.
درد علی (ع) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمههای شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در قرق سرش احساس میکند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است که ما آن را نمیشناسیم!
دکتر شریعتی
شب عفو است محتاج دعایم زعمق دل دعایی کن تو برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی خدا را در میان اشک دیدی
کم هم جای او ما را صدا کن بگو یارب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
التماس دعا
بی علی دنیا ندارد اعتبار وای بر ما وای بر روزگار
تسلیت میگم شهادت حضرت علی (ع) رو به همه مسلمانان و شیعیان جهان ...
امشب سر مهربان نخلی خم شد در کیسه نان به جای خرما غم شد
در خانه ای دور بیوه ای شیون کرد همبازی کودک یتیمی گم شد
این یکی از عکس هایی است که می توان گفت در بهترین زمان ممکن گرفته شده.
این خانواده تصمیم گرفتند عکس یادگاری دست جمعی بگیرند. برای همین آقای
"میر" دوربین را روی سه پایه قرار داد و تنظیم آن را روی عکس برداری
خودکار ۱۰ ثانیه ای گذاشت.
بعد از گرفتن عکس آنها متوجه شدند که کیف آنها و فرزندانشان شامل کیف های پول، کارت اعتباری به همراه آی پد و وسایل جانبی دوربین به سرقت رفته است.
اتفاق خوبی نبود اما زمانی که عکس گرفته شده را نگاه می کنند متوجه میشوند
که دوربین کانن G7 آنها درست در لحظه مناسب عکس آقای سارق را گرفته است.
بقیه داستان به سرعت رخ داده. آنها با پلیس تماس می گیرند و مشخصات ظاهری
سارق را در اختیار انها قرار میدهند. چند دقیقه بعد پلیس این فرد را که
هنوز همان اطراف بوده است دستگیر می کند.
حالا این آقای دزد بدشانس در زندان است و احتملا خودش را یکی از بدشانس ترین دزدهای دنیا میداند. |
قدسی قاضی نور
امروز میخوای به فرمایش یکی از دوستان از قدسی قاضی نور نقاش و نویسنده و شاعر معاصر بنویسم .. منم شناختی از ایشون نداشتم و کلا یه جمع بندی اینترنتی از زندگی و آثار ایشون رو براتون میگذارم .. من که از بعضی شعرهاش خیلی لذت بردم و میدونم شما هم همین عقیده رو خواهید داشت .
دانلود کنید کتابی از زندگینامه کوتاه قدسی قاضی نور و هایکوهایی گلچین شده از ایشون
تو کلیدی!
میان این همه دیوار
تو پنجره ای! بین این همه چشم
تنها٬ نگاه تو٬ حرف تازه است!
زمزمه کن! شهر در اشغال سکوت است
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.
در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود.
مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
دکتر به سمت او می رود.
مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.
ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم ...
باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی
روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...
اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه ! شوخی کردم ... زنت همون اولش مُرد !!!!!