همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

تکرار


سیرم ازین زندگی که تکرارش مرا نفرین کرده ... 


پل سزان

پل سزان


Paul Cézanne




( کوشش در قبولاندن عقیده ای در سزان ، مانند کوشش در به رقص درآوردن برج های کلیسای نتردام است . از مباحثه وحشت دارد ، یکی به علت آنکه سخن گفتن او را خسته می کند و دیگر انکه مبادا ناچار شود اگر طرف درست بگوید نظر خود را تغییر دهد .

ولی چه موجود نازنین و مهربانی است ! همیشه در سخن موافقت می کند بی آنکه اندیشه خود را ذره ای تغییر دهد ، مکرر  دچار نومیدی می شود . با آنکه مدعی است موفقیت را بسیار کوچک می شمارد ، می بینیم که اگر روزی توفیق یابد بسیار شاد خواهد شد .

وقتی تابلویی می کشد و خوب از کار در نمی آید سخن از برگشتن به سرزمین مادری اش می کند و هر ان ممکن است برگردد )

اینها توصیفی بود که صمیمی ترین دوست پل سزان - یعنی امیل زولا نوشته بود .


سزان در 19 ژانویه 1839 در اکس در جنوب فرانسه بدنیا آمد .در کودکی هم گوشه گیر بود و در مدرسه در درس نقاشی از بی استعداد ترین شاگردان بود. از همان سالها دوستی او با زولا آغاز شد .پدرش که مردی بانکدار بود او را به اجبار به دانشکده حقوق فرستاد اما پل در 24 سالگی راه مخالفت با پدر را پیش گرفت و به پاریس رفت تا نقاشی مدرن را یاد بگیرد.مشوقش هم دوستش زولا بود.

به پاریس رفت و سخت تلاش می کرد و پس از دوسال و نیم و بعد از دو سال و نیم در امتحانات ورودی دانشگاه بوزار رد شد . در پاریس با کامیل پیسارو نقاش بزرگ امپرسیونیست آشنا شد و در این شیوه کار کرد. 27 سالش بود که دوباره به اکس بازگشت و از آن به بعد میان اکس و پاریس در رفت و آمد بود .

در 30 سالگی عاشق یکی از مدل هایش شد و با ازدواج کرد و صاحب پسری شد که بی نهایت الو را دوست می داشت. گاهی به طبیعت می رفت و نقاشی می کرد و تابلوها را همانجا رها می کرد و می امد و بعد از او همسرش می رفت و آثارش را جمع می کرد .

نقاشی را برای هنرش دوست داشت نه برای کسب مال . آنقدر که گاهی مجبور می شد به جای پول به بقال محل تابلوهایش را بدهد.

شهرت و ثروت در سالهای پایانی عمرش به سراغش امد و او مورد توجه قرار گرفت . در پیری نامه ای به یکی از دوستانش نوشت " من پیر و بیمارم اما سوگند خورده ام که در حال نقاشی بمیرم "

همینطور هم شد . یک بار که از نقاشی در طبیعت بر می گشت زیر باران ماند ، تب رماتیسم گرفت و مرد.

او هیچگاه زیر بار امپرسیونیست نرفت و فرم را فدای رنگ و نور نکرد و تمایل عجیبی به کشیدن اشیاء بی جان داشت و تصاویر آدمها را هم مثل اشیا می کشید .

یک بار در حال طراحی چهره " ولار " خشمگین شد و به او گفت :

" بدبخت ! چقدر بگویم باید مثل سیب بنشینی ، مگر سیب تکان می خورد "

دروغ های مادرم ...

دروغ های مادرم ...




داستان من از زمان تولّدم شروع می‎شود.
تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهی‎دست و هیچگاه غذا به اندازهء کافی نداشتیم.
روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم.
مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت
و گفت،:"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت.
مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت.

ادامه مطلب ...

بزرگترین نابکاری


بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم

باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم


اٌورد بزرگ

همشهری جوان

یا رب روا مدار

 

یا رب روا مدار که گدا معتبر شود    گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود 

 

میرزا محمد تقی فراهانی ( امیر کبیر )

 قتل امیر کبیر ۲۰ دی ۱۲۳۰ شمسی 

 

تنها ترین امیر


با قتل این مرد ایران حداقل دو قرن عقب افتاد 



 

همه مورخان در اینکه دوره 150 ساله قاجار بدترین دوران تاریخ ایران است هم عقیده هستند.

تا قبل از قاجار ، در زمان صفویه و نادر ایران همچنان یکی از ابر قدرتهای دنیا بود. اما این طایفه کاری کردند که ایران در مسابقه صنعتی شدن بازنده باشد . این وسط اگر بخواهیم سهم هر کدام از هفت سلطان قاجار را در عقب ماندگی بررسی کنیم حتما باید رتبه اول را به ناصرالدین شاه بدهیم که سلطنتش بیش از بقیه  ( نزدیک 50 سال ) طول کشید.

این نکته وقتی پررنگ تر می شود که بدانیم این دوره ، دقیقا مصادف است با دوره سلطنت ملکه ویکتوریا در انگلیس و اصلاحات معروف این عصر .

باز اگر بخواهیم از بین این اقدامات ناصرالدین شاه ، یک کار را بدتر از همه بخوانیم باز هم شک نباید کرد که آن اقدام ، قتل امیر کبیر بود .

ناصرالدین شاه خودش 40 سال بعد برای پسر ولیعهدش ، مظفرالدین میرزا نوشت:

" قدر نوکر خود را بدان ، من 40 سال است بعد امیر کبیر خواستم از چوب آدم بتراشم و نتوانستم "

انوری ابیوردی

انوری ابیوردی




در کار تو هر زمان گرفتار ترم         غم های تو را به جان خریدارترم

هر روز به چشم من نکو روی تری      هر چند که بیش بینمت زار ترم





اوحدین محمد انوری ابیوردی , یکی از چند شاعر بزرگ ایران است که در سده 6 قمری در دوران سلجوقیان می زیسته .

زمان خودش به او می گفتند " حجت الحق " و بعد از خودش هم او را یکی از سه پیامبر شعر فارسی ( در کنار فردوسی و سعدی ) می دانستند .

انوری از کسانی است که در تغییر شعر و زبان فارسی , از آن زبان فاخر و سخت رودکی به زبان ساده و شیوای حافظ و سعدی , بیشترین نقش را داشته و خیلی از شعر هایش ضرب المثل شده ( از همه معروف تر " سنگ زیرین آسیا بودن ") است.

با این حال مشکلی که باعث شد انوری مثل بقیه بزرگان معروف نباشد این است که انوری از بدشانس ترین های تاریخ است .

انوری اولش در کار علم و دانش و لوله آزمایش بود اما آنقدر وضعش بد شد که زد توی کار شاعری و پاچه خواری شاهان . اما شاعری هم براش شانس نشد و فقط مثل غنیمت جنگی مدام از این دربار به آن دربار می رفت .

یک بار هم اهالی شهر بیرونش کردند . ماجرا این بود که انوری دستی هم در نجوم داشت , و پیش بینی کرده بود فلان تاریخ ستاره ها در برج میزان به هم می رسند و به خاطر همین توفان شدیدی می آید و همه جا را خراب می کند . ملت هم از ترس زیرزمین و تونل کندند و روز پیش بینی همه به پناهگاه رفتند اما هیچی به هیچی نشد و انوری سکه یه پول شد و مردم برایش دست گرفتند که :


گفت انوری که از وزش بادهای سخت       ویران شود عمارت و کاخ سکندری

در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد           یا مرسل الریاح ! تو دانی و انوری


قصه ای می گوید در آن شبی که انوری گفته بود " چنگیز خان مغول " به دنیا آمد.


انوری‌ از دانشمندان‌ نامور روزگار خود به‌ شمار می‌رود و اشعارش‌، در بردارندهٔ دانش‌ها و معارف‌ آن‌ دوران‌ است‌. اشارات‌، تلمیحات‌، تصویرسازی‌ و مضمون‌آفرینی‌هایش‌، همه‌ از استادی‌ او در منطق‌، موسیقی‌، هیأت‌، ریاضی‌، علوم‌ طبیعی‌، نجوم‌ و حکمت‌ حکایت‌ دارد... انوری‌ به‌ ابن‌ سینا اعتقادی‌ تام‌ داشت... وی‌ همچنین‌ کتابی‌ در شرح‌ اشارات‌ ابن‌ سینا با عنوان‌ البشارات‌ فی‌ شرح‌ الاشارات‌ تألیف‌ کرده‌ بود...
مسکین دل من چو محرم راز نیافت      واندر قفس جهان هم اواز نیافت
اندر سر زلف خوبرویان گم شد         تاریک شبی بود , کسش باز نیافت

چه کنم ؟



شب های دراز بی عبادت چه کنم؟    طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟

گویند کریم است و گنه می بخشد        گیرم ببخشد ز خجالت چه کنم ؟



دانلود کتاب (PDF)

هفته کتاب


دانلود کتاب رایگان pdf



1) ژاندارک ( دوشیزه ارلئان )            Download دانلود     

           نویسنده : شیللر      مترجم : آقا بزرگ علوی


قسمتی از کتاب:

وقتی سرتاسر فرانسه بلبشو و هرج و مرج بود و لشگر بیگانه تا پشت دروازه (ارلئان) رسیده بود .

ویرانی , ستمگری و شکست های پی در پی مردها را تماشاچی , خسته , ناامید و دلسرد کرده بود

جنگجویان و دلاوران سپر انداخته , یک نفر دختر دهاتی سینه سپر کرد , زره پوشید , کلاه خود بر سر گذاشت و مردهای وامانده و تنبل را به جنب و جوش انداخت ...


2) زندگی در مرگ                            Download دانلود  

            نویسنده : حسین سلیمانی


قسمتی از کتاب:

هتل بهترین مکانی است که در آن در می یابیم . چقدر تنهاییم و به جایی تعلق نداریم . می دانی در اتاقی هستی که از آن تو نیست در رختخوابی می خوابی که صدها آدم مثل تو رویش غلت خورده اند و همان فکرهای خرچنگی را در سر پرورانده اند که احتمالا تو در سر می پرورانی ...


3) 1984                                       Download دانلود                        

           نویسنده : جورج اورول

قسمتی از کتاب:

یکی از روزهای بسیار سرد ماه آوریل بود و ساعت ها با نواختن سیزده ضربه , ساعت یک را اعلام مینمودند . وینستون اسمیت در حالی که برای فرار از باد سرد موذی , سر در گریبان فرو برده بود به سرعت از لای درهای شیشه ای درون عمارت پیروزی خزید و گردبادی از گرد و خاک را بها خود به درون آورد.


4) نمایشنامه شیطان و خدا                Download دانلود

         نویسنده : ژان پل سارتر         ترجمه : ابوالحسن نجفی


درباره نمایشنامه :

شیطان و خدا نخستین بار در سال 1985 در پاریس به صحنه آمد . داستان در قرن شانزدهم در آلمان می گذرد . قرن جنگ های مذهبی در سرزمین بلوای همیشگی  و حکومت خانخانی ...


5) 14غذای معجزه گر                     Download دانلود

6) جایی میان آفتاب و سایه              Download دانلود     

7) رباعیات خیام                            Download دانلود     

8) ضرب المثل های فارسی              Download دانلود





اگر کتابهای گذشته رو دانلود نکردین یه سری به پست های گذشته هم بزنید :

دانلود کتابهای پی دی اف گذشته pdf


شماره 1

شماره 2

شماره 3

شماره 4

شماره 5



نیما یوشیج

در گذشت نیما یوشیج پدر شعر نوی فارسی

   13 دی 1338

 


   آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
                 یک نفر در آب دارد می سپارد جان
          یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
                    آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
    تا توانایی بهتر را پدید آرید
    آن زمانی که تنگ می بندید
           بر کمر هاتان کمر بند
      در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!

 

یک رو.ز از سالمرگش گذشته .. روحش شاد.


اسمش علی بود و نام خانوادگی اش نوری اسفندیاری .

اجدادش از زمانهای دور , امیران محلی در مازندران بودند.

تخلص اش " نیما " هم اسم چند نفر از همین اجدادش بوده . خودش نوشته است :

" نیما یعنی کماندار برگزیده , شناخته شده "

در کودکی به تهران فرستادنش تا تحصیل کند . با این حال او از تهران بدش می آمد و در تمام عمر سعی بر فرار از آن داشت .

مدتی کارمند وزارت دارایی ؟( مالیه آن زمان ) بود که می گفت:

" ابداً به درد این کار نمی خورم .اگر به من می گفتند کوه البرز را از جا بکنم , آسان تر از این بود "

مدتی هم معلمی مدرسه کرد . از این کار راضی بود و می گفت : " شغلی را که به عهده دارم به صورت یک جنایت به ثبوت نرسیده است " .

زبان فرانسه می دانست و از مطالعه اشعار فرانسه به فکر نوآوری در شعر فارس افتاد .

در جوانی شعر نو گفت و در پیری به رباعی روی آورد . اصرار داشت همه بدانند " روستایی " است . وسواس شدید داشت و بیشتر عمر را در تنهایی و انزوا گذراند .


اشعار نیما  رو اینجا بخونید :   مجموعه اشعار نیما

می رسد روزی



می رسد روزی که به جای من سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که در کنار عکس من / نامه های کهنه را مو به مو از بر کنی



آزادی جنسی

آزادی جنسی




آزادی جنسی دو تا " به ازا " دارد . یکی این است که غرب در برابر مواد خام شرق که غارت می کند , باید کادو بدهد - " به ازا " , یعنی یک چیزی هم باید بدهد ! : آزادی جنسی وارد میکند ! یعنی بابت این همه مواد خامی که برای ما از مشرق شما می آید ما باید چیزی به شما هدیه کنیم ! بله اجازه می دهیم خودتان با خودتان از لحاظ جنسی آزاد باشید واقعآ که خیلی لطف کردن به شرق ! و وسایل تبلیغاتی , وسایل ارتباط جمعی در تمام شرق , و در یک زمان مشابه و همه جا باهم مدام روی این شعار تکیه می کنند .

چرا؟

برای اینکه آن نسلی که دغدغه آزادی - آزادی اجتماعی را دارد , نسل بین هیجده تا بیست و چهار , پیج است و این در تمام دنیا مطرح است .

بزرگترین نیرویی که می تواند این نسل را اغفال کند , چیست؟ " آزادی جنسی "

چرا که در این نسل هم دغدغه آزادی اجتماعی و هم بحران جنسی زیاد است بنابراین چه بهتر که آزادی جنسی را بدهیم تا آن نیاز به آزتدی اجتماعی از بین برود . همین

چگونه؟

به این ترتیب که در پنج شش سالی که " بحران جنسی " به او فشار آورده از آزادی جنسی استفاده می کند به هوای اینکه بعد می رسد به آزادی اجتماعی , بعد هم که دیگر حالش را ندارد و زیر بار قسط و قرض و نق نق و ... به قدری غرق می شود که به کلی هوش از سرش می پرد . بله فقط همین شش هفت سال اگر بگذرد دیگر رفع اشکال می شود ! (1)


 " دکتر علی شریعتی "


منبع:

(1) کتاب " چه باید کرد؟ " نوشته دکتر علی شریعتی

خیال تو ...



برای زیستن پوششی یگانه و برای مردن کفن خاک بس بود مرا ...

اینک خیال تو چنان در برم میگیرد که برهنگی ام , جمله جامه های جهان کفاف نمی دهد و

چون بمیرم بر این حال , چنان می گسترم در جهان که تمامت خاک هم کفاف نمی کندم...



روسکین


سرانجام کشف شد که صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلب ها مردانی هستند

که زود به زود عاشق می شوند .

"روسکین"



سال 2010 میلادی (happy new year)

کریسمس مبارک




آغاز سال نو میلادی رو به همه هموطنان مسیحی تبریک میگم و امیدوارم سال جدید سالی پربار وپر برکت و پر از شادی و سرور براشون باشه .. با آرزوی موفقیت روز افزون در سال جدید برای شما .





نمی دونم چرا ولی یه حس خوبی بهم گفت که این شعر رو هم ضمیمه این پست کنم.


از باغ می برند چرا غانیت کنند                     تا کاج جشنهای زمستانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار              تنها به این بهانه که بارانیت کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی   شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند          این بار می برند که زندانیت کنند

یک نقطه فرق رحیم و رجیم نیست            از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند

اب طلب نکرده همیشه مراد نیست             گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند


 " فاضل نظری "

بنجامین دیزرائیلی ( benjamin disraeli )

بنجامین دیزرائیلی

( Benjamin Disraeli )



اگر فکر میکنید خواندن در باره مردی که 130 سال از مرگش می گذرد به ما ربطی نداره , کافیست بدانید که این مرد کسی بود که لغت " امپریالیسم " با استعمار را ساخت که هنوز هم ما با خود کلمه و اثراتش درگیر هستیم.

بنجامین دیزرائیلی , یهودی زاده ای مهاجری بود که در 13 سالگی مسیحی شد .

(بنجامین در سن 13 سالگی غسل تعمید داده می شود تا مسیحی گردد. پدرش او را به این کار هدایت کرده است تا با مخفی کردن یهودی بودن خود، به عنوان یک رجال سیاسی قدرتمند در انگلستان عرض اندام کند و بتواند به این طریق وارد پارلمان گردد (چون تا آن زمان یهودی ها حق ورود به پارلمان را نداشتند)


 مردی که بعد از یک سلسه از سخنرانیهای مسخره آمیز رهبر حزب محافظه کا ر بشود و در 40 سال اخر عمرش 3 بار به عنوان نخست وزیر بریتانیا دولت تشکیل بدهد .

طبیعی است که وقتی ما از بریتانیای 130 سال پیش حرف می زنیم باید دولتی را به خاطر بیاوریم که بر بزرگترین امپراتوری تاریخ بشر حکوما می کرد که خورشید هیچوقت در آن غروب نمی کرد و 68 کشور از کشورهای امروزی دنیا رو تحت سلطه و استعمار خودش گرفته بود .

دیزرائیلی رهبر چنین دولتی بود , مرد محبئب ملکه ویکتوریا , کسی که در هر 17 رمانش عربها نقش منفی داستان رو بازی می کردند و سلطه انگلیس را در خاورمیانه محکم می کرد .

او سهام کانال سوئز را شخصا خرید و شرکت هند شرقی را منحل کرد تا تمام ثروت کمپانی به ملکه و در واقع خودش برسه . دانشمندان از روی جمجمه اش می گوید او یکی از پنج باهوش تمام تاریخ بوده .

اتفاقا یکی دیگر از این فهرست پنج نفره یعنی چارلز دیکنز ,  معاصر و رقیب او در داستان نویسی بود .

چرچیل که در تمام دنیا مظهر سیاست و سیاسی بازی است , معتقد بود خودش در برابر دیزرائیلی شاگرد هم به حساب نمی آید .


از دیزرائیلی گفته های قصار زیادی به جا مانده که معروفترینشان :


 " یکی برای همه , همه برای یکی "


" یک عده را می شود برای همیشه در فریب نگه داشت. همه را هم می شود برای مدتی فریب داد اما نمی توان همه را برای همیشه در فریب نگه داشت "

روز شمار سفر اسیران کربلا

روز شمار سفر اسیران کربلا


زینب (س) پیام رسان انقلاب حسین (ع) است و اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند .



یازدهم محرم سال 61 هجری قمری

حرکت کاروان اسرا از کربلا به کوفه


در این روز به دستور عمر بن سعد زنان و کودکان اهل بیت را از اطراف جمع اوری کرده و به اسارت گرفتند و پس از آن که عمر سعد بر کشته های سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن کرد , اسرای اهل بیت را حرکت داده , همراه لشکریان خویش به کوفه و نزد عبدالله بن زیاد برد.


دوازدهم محرم

ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه


اهل بیت امام حسین (ع) را در غل و زنجیر وارد کوفه کردند. این شهر مدتی مرکز حکومت علی (ع) بود . امام سجاد علیه السلام از شدت بیماری رنجور بود . مردم کوفه با دیدن کاروان , شیون و زاری سر دادند , اما حضرت زینب (س) به مردم اشاره کرد و گفت " خاموش باشید " آنگاه زبان به سخن گشود :

" ای اهل کوفه ! ای مردم مکار حیله باز , آیا گریه می کنید؟ اشکتان مباد. ناله هایتان آرام نگیرد.

داستان شما مانند زنی است که ریسمان خود را محکم می بافت و بعد آن را از هم می گسست .می دانید که چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمان و سوگندی را شکستید و چه حرمتی از او دریدید و چه خونی ریختید؟ نزدیک است که آسمانها فرو پاشند . آیا اگر از آسمان خون ببارد , شگفت زده می شوید ؟ بسیار بگریید و اندک بخندید که خود را به ننگی آلودید که هرگز نتوانید شست "


سیزدهم محرم

اهل بیت در مجلس ابن زیاد


اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند . بعد ابن زیاد در کاخ خود نشست . با دستور او سر مطهر امام حسین (ع) را در برابرش گذاشتند و زنان و کودکان به همراه امام سجاد (ع) در حالی که بسته شده بودند وارد مجلس شدند .

ابن زیاد رو به زینب کرد و گفت  :" سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و شما کشت و آنچه می گفتید دروغ شمرد "

زینب (س) سخن گفت :  " سپاس و ستایش سزاوار خداوند است که ما را به وسیله پیامبرش کرامت بخشید و از پلیدی و ناپاکی پاک گرداند "

ابن زیاد گفت : " دیدی خدا با خاندانت چه کرد ؟ خدا بدین وسیله مرا از سرکشان و نافرمایان شفا بخشید "

دل زینب شکست و گریست و گفت : " به جان خودم سوگند , بزرگ مرا کشتی و مرا از بین بردی و شاخسار مرا بریدی و ریشه ام را از بن کندی اگر این کار دل تو را شفا می دهد پس باید شفا یافته باشی !


پانزدهم محرم

حرکت اسرا از کوفه به شام


اول صفر سال 61 ه ق

ورود کاروان اسیران به شام بعد از 18 روز


اسرا و سرهای شهدا در این روز وارد دمشق , مقر حکومت یزیدبن معاویه شدند . اهالی این شهر این روز را عید اعلان کرده و به جشن و پایکوبی پرداختند . برخلاف خواست اسیران , شمر دستور داد که سرهای شهیدان را در میان اسیران قرار دهند و آنان را همزمان از دروازه ساعت که شلوغ ترین ورودی دمشق بود , عبور دهند . پس از ورود اسیران به دمشق , آنان را وارد مجلس یزیدبن معاویه کردند.

سخنان حضرت زینب (س) در کاخ یزید

ای پسر ازاد شدگان , آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا اسیر کنی و شهر به شهر بگردانی ؟ پرده ابروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان , انان را از شهری به شهر ببرند و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور و شریف و فرومایه تماشایشان کنند. در حالی که از مردان انها یاری کننده ای همراهشان نباشد و از یاری کنندگان انان مددکاری نباشد .


بیستم صفر

ورود کاروان به کربلا


پس از هفت روز که اهل بیت در شام بودند , به سوی کربلا حرکت کردند.

تا سه روز به عزاداری پرداختند ...


علل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید

علل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید  

 

 

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما 

 

تاریخ، حوادث تلخ و شیرین بى شمارى را به یاد دارد که از درون آن قهرمانان فراوانى سر بر آورده اند، ولى هیچ حادثه اى به اندازه حادثه عاشورا جاودانه و تاریخ ساز نبوده است. گرچه این حادثه در مکانى معیّن و زمانى محدود اتفاق افتاد، اما شعاع آن همه عالم را فرا گرفت. این ویژگى خاص  

مى طلبد که درباره واقعه اى با این عظمت و پیرامون آن، پژوهش و تحقیق جامعى صورت گیرد. این نوشتار مى کوشد تا به طور مختصر به یکى از زوایاى این نهضت ماندگار یعنى دلایل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید بپردازد و تحقیق گسترده تر را بر عهده پژوهش گران عزیز قرار دهد.  

داده هاى تاریخى نشان مى دهد امام حسین (ع) در برابر حکومت وقت دو راه بیشتر نداشت:    

 1 -   قیام 

 2 -   بیعت 

 

نتیجه قیام، شهادت و یا تشکیل حکومت بود و نتیجه بیعت، ذلت و نابودى اسلام.  

 

امام (ع) قیام را انتخاب کرد و هدف خود را امر به معروف و نهى از منکر دانست و بارها از محو دین و ظهور بدعت سخن گفت و خطرات امویان را گوشزد کرد. از سوى دیگر، همگان را نیز به قیام علیه یزید و ستم گران فراخواند. نتیجه قیام امام حسین (ع) احیاى اسلام، انقراض حکومت اموى(5) و نهادینه کردن فرهنگ عزت مندى بود، به گونه اى که گفته شده است: «ان الاسلام محمدى الحدوث، حسینى البقاء». 

 

موسیو ماربین آلمانى مى گوید:  

 

«حسین با قربانى کردن عزیزترین افراد خود... به دنیا درس فداکارى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ، ثبت و در عالم، بلند آوازه ساخت و اگر چنین حادثه اى پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونى باقى نمى ماند و ممکن بود یک باره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند.» 

امام حسین (ع) با شرکت در یک جنگ نابرابر به شهادت رسید و اهل بیت او را به اسارت بردند، ولى به قول استاد شهید مطهرى (ره) آن حضرت به اهداف خود دست یافت. این در حالى است که اگر امام با یزید بیعت مى کرد، نه تنها به آرمان ها و اهداف خود دست نمى یافت؛ بلکه بیعت او آثار منفى متعددى را در پى داشت، که به مواردى اشاره مى کنیم:

ادامه مطلب ...

عاشورا

امسال هم ایران در سوگ سالار شهیدان به ماتم نشست و گریست.


امروز دگر باره دلم را پاک کردم , مجنون توام , دگر باره تو را یاد کردم

امروز همه عشاق تو را داد زدند , فریاد زدند , سینه زدند , زجه زدند
امروز دلها یاد تو بود , ذکر ها ذکر عباس تو بود 

عاشقان جمعشان جمع بود ...

خدایا از اینکه امسال هم برا حسین سینه زدم ازت ممنونم .

ممنونم به خاطر همه خوبیهایی که در حقم کردی و پشیمانم به خاطر اینکه انسانی نبودم تا خوبیهات رو جبران کنم . منو ببخش .. خطا زیاد کردم .. در مسیرت حرکت نکردم .. نادمم و پشیمان

منو ببخش


خدایا تو رو قسمت میدم به سر بریده حسین (ع) گرفتاری همه اونهایی که به عشق حسین و عباست اومدن در خونت رفع کن ..

خدایا میدونم که میدونی مشکل و گرفتاری منم چیه .. تو قسمت میدم به دستان بریده عباس مشکلاتم را بر طرف کن.

خدایا هرکی هر حاجتی داره , هر گرفتاری ای داره تو رو به جان امام حسینت گرفتاریش رو برطرف کن , حاجاتشون رو هم براورده به خیر بگردان ..


الهی آمین