همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

ویرجینیا وولف(wirgnia woolf)

ویرجینیا وولف

 

 

 

 

ویرجینا وولف 

 

 

ویرجینیا وولف، (۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ - ۲۸ مارس ۱۹۴۱)، بانوی نویسنده انگلیسی بود که آثار برجسته‌ای چون به سوی فانوس دریایی و خانم دالووی به‌رشته تحریر درآورده‌است.

او در لندن به‌دنیا آمد و مادرش را وقتی سه‌ساله بود از دست داد. پدرش، لزلی استیون، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور لاادری‌گرا بود. ویرجینیا از کتابخانه غنی پدر بهره بسیاری برد و از جوانی دیدگاه‌های ادبی خود را که متمایل به شیوه‌های بدیع نویسندگانی چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست بود در مطبوعات به‌چاپ می‌رساند.

مرگ پدرش در سال ۱۹۰۴ او را به شدت متأثر و گرفتار افسردگی مزمنی ساخت. او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف کارمند پیشین اداره دولتی سیلان و دوست قدیمی برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کردند انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی. اس. الیوت) را منتشر کرد.

طی جنگ‌های جهانی اول و دوم بسیاری از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگی شدید او شد و در نهایت در تاریخ (۲۸ مارس ۱۹۴۱) پس از اتمام آخرین رمان خود به‌نام «بین دو پرده نمایش»، خسته و رنجور از وقایع جنگ جهانی دوم و تحت تأثیر روحیه حساس و شکننده خود، با جیب‌های پر از سنگ به ‌رودخانه اوز در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد.

 سبک

ویرجینیا وولف نویسنده رمان‌های تجربی است که سعی در تشریح واقعیت‌های درونی انسان را دارد. نظرات فمینیستی وی که از روح حساس و انتقادی او سرچشمه یافته، در دهه ششم قرن بیستم مورد توجه و احترام جنبش زنان قرار گرفت.

 آثار

    * سفر به بیرون (۱۹۱۵)

    * شب و روز (۱۹۱۹)

    * اتاق جیکوب (۱۹۲۲)

    * خانم دالووی (۱۹۲۵)

    * به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷)

    * امواج (۱۹۳۱)

    * سالها (۱۹۳۷)

    * بین دو پرده نمایش (۱۹۴۱)

نظرات 2 + ارسال نظر
تو پست بالا اجازه نداد گذاشتم این پ دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ق.ظ http://qqqq

سام علیک استاد
کوچیکتم به مولا!
میگما :دی اگه من نبودم تو به کی میخندیدی ؟! =))
خلاصه که به قول ۱ بنده خدایی چشم مایی !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما که استاد مایی! والا عرض کنم که من اصلا شاعر نیستم شکسته نفسی هم نمی کنم چون هیچی از شعر نمی دونم رشته ام هم دبیرستان ریاضی بوده دانشگاه هم فیزیک . از قضا به قدر کفایت تنبل هم تشریف دارم تا جایی که نرم دنبالش تا معلوماتم و زیاد کنم. در مورد سبک هم والا اونایی که سبک شناسن باید نظر بدم چون من خودم نمی دونم چه گندی زدم :دی ولی خوب ۱ بار ۱ کی گفت شعرات شاملوای ه ! اگه از من بپرسن من می گم شبیه غزل های حافظ ه :دیییییییی (اعتماد به نفس و حال کن).

حالا بریم سراغ کلمات قلمبه . صرف نظر از اینکه شاید وظیفه شاعر علاوه بر رسوند مفاهیم و معانی احیاء زبان پارسی باشه ؛ گه گاه رسوندن مفهوم با هر کلمه ی دم دستی نه عمق مطلب رو بیان می کنه نه زیبایی داره . مثلا تو یکی از نوشته هام کلمه ی «خاسر» رو داشتم که از دید بعضی ها کلمه سختی بود در حالی که واقعه وقتی شعر می اد تو ذهن آدم با اون ریتم و وزن خاص اش هم باید مراقب بود شعر از وزن خارج نشه هم مفهوم به خوبی ادا بشه مثل :
«حیات تبخیر می شود در میانه ذهنی خسته و خاسر »
خوب اگه بخوام از کلمات دم دستی استفاده کنم باید بگم ذهنی خسته و زیان دیده یا ضرر دیده ... که ریتم شعر رو میندازه.

اینم بگم که من عاشق کلمات کوتاهم که مفهومش درونش مستتر . کم گوی و گزیده گوی...

البته اینایی که گفتم در مورد همه شاعرا نیست ! خیلی ها هم هستند که روون می نویسند. مثل پروین . این دیگه سلیقه ست . مثلا من از شعر هایی لذت می برم که مستقیما نره سر اصل مطلب یه کم شبیه معما آدم رو وادار کنه بوسیله تشبیحات و استعاره ها و حتی کلماتی که روزمره استفاده نمی شه با فکر کردن به مفهوم اصلی نزدیک کنه.

در مورد تسلط به زبان پارسی باید عرض کنم که هیچ کس نمی تونه بگه مسلطه ... من که اصلا مسلط نیستم ولی خوب هرآدمی یه دایره لغات داره... می شه گسترش اش داد. من همونقدر که از یادگیری کلمات انگلیسی عاجز و فراری ام لغت های فارسی رو دوس دارم . البته متاسفانه گاهی تو نوشته هام از عربی هم استفاده می کنم شاید چون عربی م خوبه .. که باید این کار رو یواش یواش ترک کنم .

یه چیز جالب هم بهت بگم علی اکبر :دی خیلی دقت کردم دیدم برداشت و تجسم خواننده هام از شعرام یکسان نیست و حتی گهگاه کم هستند کسانی که مفهوم مورد نظر منو درک کنند. که شاید این از ضعف منه یا مشکل همین کلماتی ه که شما فرمودین.
ولی خوب بد نیست در کنار لذت بردن از خوندن یه شعر حتی اگه مفهوم جدیدی از شعر نمی گیریم حد اقل یه کلمه جدید بگیریم و معنی اش رو پیدا کنیم.(البته مفهوم ارجح ه )

بعدش هم شما چرا اینقدر با احتیاط این مسئله رو مطرح کردین ؟ :)) :)) می بینم که ازم حساب می بری شایدم می ترسی :)) به خاطر اون گرد و خاکی که تو بلاگت کردم =)) (شوخی می کنم) :دی
خلاصه که من از انتقاد ناراحت نمی شم و سعی می کنم از این به بعد اگه از کلمه ای استفاده کردم که غیر معمول بود معنی اش رو هم بگم که دور هم ۱ چیزایی هم یاد بگیریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاجی مخلص کلوم خیلی آقایی ~!~

سلام پرفسور
مخلصیم ...
اولا که باید از خدا رو شکر کرد که شما هستی...
دوما این از خوش اقبالی من که شما رو پیدا کردم...حالا راستی کدوممون کی رو پیدا کرد؟
واقعا سوال سختیه ولی نمیدونم چرا بی مقدمه همچین سوالی کردی؟...به هر حال قبل از همه چیز من خودم رو تبرئه کنم ..چون من تا به حال به شما نخندیدم...(البته شایدم خندیده باشم ولی ربطی به این موضوع و سوال شما نداشته)( از این سوال شما بر میاد که من باید از روی تمسخر خندیده باشم که ./..)
بگذریم..ما کوچیک شماییم ....
-------------------------------------------------------------
قبل از همه چیز باید بگم که من جمله به جمله جواب میدم ...باید یه نیم نگاهی هم به نوشته های خودت هم بندازی..
------------------------------------------------------------
این هندونه هات هم که تمومی نداره...
شاید شاعر نیستی و شاعرها رو دوست داری یا اینکه وقتی دست به قلم میشی ناخوداگاه و بی اراده دستت شعر رو روی کاغذ مینویسه..
تا اینجا من حافظ رو هم از بین شعرا حذف کردم..بریم جلوتر ببینیم دیگه چه کسانی رو باید قلم بگیریم...
عالیه خانم کارشناس...
این رو میشه از دیر اپ کردن هاتون فهمید..ولی نوشته هاتون چیزه دیگه ای میگه...خوشحالم که همیشه دنبال این هستی مه به معلوماتت بیفزایی...
من گند کاری نمی بینم...خوب این که عالیه..
واقعا هم که شبیه ... البته کمی هم به مولانا و رودکی هم میخوره...
واقعا که من دارم به این اعتماد به نفسیت اعتقاد پیدا میکنم..

خوب سراغ خوب چیزی رفتی..
من کاملا به حرفهات موافقم..کاملا روشنم کردی و بابت این روشنگری ازت ممنونم...
به نظر من شما علاوه بر مدرک پرفسوری اهدایی این جانب انگار جایی هم تدریس میکنید چون واقعا استادانه این موضوع رو شکافتید ..همراه با مثالی که زدید واقعا دوزاری کج من رو صاف کردید...

این میتونه خیلی کمکتون کنه...البته من کمی گیج شدم کلمات کوتاه؟

اینطور شعرها خیلی برای من هم جذابند چون من رو وادار میکنه رویشون تامل بیشتری کنم و همین موضوع برام زیباترش میکنه...

موافقم..ولی باید کمی روش تحقیق بشه...نمیشه اینقدر قاطعانه گفت که کسی نیست...(شایدهم نباشه)
شما که راست میگی!!!خوبه که همه جوره میخوای اطلاعات رو بالا ببری..بالاخره با گسترش دایره لغاتت هم یه هدفی داری مگه نه؟

پس داریم به نکات جالب میرسیم..
مشکل همین جاست...ولی خودت هم راه حلش رو با یک پی نوشت حل میکنی.این میتونه مشکل گشا باشه...ولی.. به نظر من راه حلی که بشه بگی میتونی بهش تکیه کنی نیست..کمی روش فکر کن...
البته این نمیتونه ضعف شما باشه ..این ضعف خوانندگانی چون منه که درباره شعر و شاعری چیزه زیادی نمیدونن و همین باعث میشه که برداشت ها از شعرهات گوناگون باشه..
بدم نمیگی..من در کنار لذت بردن از شعرهات با کلمالت جدیدی هم روبرو شدم که تا به حال جایی نه دیده و نه شنیده بودم..و از این بابت هم ازت تشکر میکنم...
خوبه که یک بانک کلمات هم توی وبلاگت راه اندازی کنی..همراه با معانیشون..

احتیاطی در کار نبود.. شاید رعایت ادب این شبه رو بوجود اورده باشه..
بله حساب میبرم چون هنوز نه داخل کیفتون رو دیدم نه محتویات مغزتون رو...(ممنوم از گردگیری ..)
خوشحالم که انتقاد پذیری ... ولی من مگه انتقاد کرده بودم؟باید ببینم!!۱
----------------------------
شما بزرگواری
موفق باشی

palina دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ب.ظ


سلام
اثارشو خیلی دوست دارم
بخصوص فیلم ویر جینیا ولف که یک اپیزودش شرح قسمتی از زندگیشه با نقش افرینی بیاد ماندنی نیکول کیدمن.
شاد باشی.

خوشحالم که تو هم یکی از علاقه مندانش هستی...
ممنون از تو به خاطر یادآوری این فیلم..
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد