همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

شهادت آیت الله سید حسن مدرس

شهادت آیت الله سید حسن مدرس 10 آذر 1316

 

 

روزهای آخر در تبعید خواف

 

اگر در یک روستای پر اصل و نسب با مردمی کوشا به دنیا آمده باشی و آن قدر اراده برای علم آموزی داشته باشی که در 13 سالگی راهی شهر اصفهان شوی و باز با سختی و کوشش راهت را ادامه دهی و اگر مرد باشی دیگر نمی توانی در مقابل کسانی که دارند موقوفه خواری (زمین خواری) می کنند ساکت بایستی ; باید از تهدیدشان هم نترسی . معمولا کله گنده ها شوخی نمی کنند ; همانطور که در مدرسه جده شوخی نکردند و مدرس را ترور کردند; تروری در جوانی اما خدا خواست تا آن سوء قصد بی نتیجه بماند.

اولش به عنوان یکی از 5 نماینده مراجع تقلید نجف در مجلس حضور پیدا کرد ; طبق همان اصلی که شیخ فضل الله به خاطرش اعدام شد .

گرچه از اول مجلس دوم حضور نداشت اما در همان چند جلسه اول شناخته شد و مثل همیشه دشمنان قبل از دوستان گوش به زنگ شدند .فشارش هم روی اولتیماتوم روسیه بود که آخرش هم نشد.برای اینکه حرف و حدیثی نباشد و قدرت بیشتری هم داشته باشد به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس سوم وارد شد.

بین 2 مجلس هم دعوایی با نایب السلطنه داشت که از فضای جنگ سوءاستفاده کرده بود و مستبدانه برخورد می کرد.

در گیرو دار جنگ جهانی اول یک گروه تشکیل شد که به همدان بروند و تعدادی از مردم هم با آنها رفتند .اینها قرار بود یک دولت واقعی تشکیل بدهند در برابر دولتی که در تهران بود و زیر نفوذ متفقین.

خلاصه مدرس بود و ترور و سوء قصد و تهدید ; چرا که مدرس وزیر عدلیه و اوقاف دولت تهران شده بود و طبیعتا پدر خیلی از کسانی که از جنگ سوء استفاده می کردند در می آورد.

مجلس سوم که روی هوا بود ; همه اش جنگ و قوای متخاصم و ظلم و جور و هیچ کس نمی دانست چه کار کند تا ایران را از این وضعیت نجات دهد ; نه شاهی بود و نه مجلسی و نه دولتی ; تمام سعی دلسوزان هم این بود که لااقل جلوی ندانم کاریها و وطن فروشی ها را بگیرند.

سال 1919 هم اوج این افتضاح بود ; مدرس شمشیر را از رو بست و هر کاری که توانست کرد تا مانع تصویب آن شود اما مگر یک آدم تنها چند نفر را میتواند قانع کند؟

کودتای سیاه سید ضیاء و سایه سنگینش و مثل همیشه دستگیری آدمهای محبوب و آدمهای مخالف.

مدرس هم محبوب بود هم مخالف پس هم دستگیر شد وهم تبعید در حالی که با رای بالایی درانتخابات  مجلس چهارم انتخاب شده بود.کمی بعد که اوضاع تثبیت شد و عنصر های قدرت نفوذشان را کامل کرده بودند مدرس آزاد شد .اما این بار مدرس به عتوان نایب رئیس قدرت بیشتری پیدا کرد و توانست بارها برای دولت کودتا و به ویژه وزیر جنگ زیاده خواهش رضاخان مشکل ایجاد کند.

رضاخان با بقیه فرق داشت پشتش گرم بود و نمی شد مثل دیگران باهاش برخورد کرد. مدرس این را میدانست; مدت ها با رضاخان ساخت و بیشتر به پشت پرده پرداخت . رضاخان هم آن اوایل به مدرس باج میداد تا نفوذش را در مجلس بیشتر کند آخرش هم کار خودش را کرد و به خاطر شکستش در جمهوری خواهی به یکی از نمایندگان سپرد تا سیلی محکمی را بر گوش مدرس بخواباند.این سیلی معروف ناجوانمردانه ((که ملک الشعرای بهار و اکثر شعرای آن دوره درباره اش شعرهای مفصل گفته اند)) اولین برخورد رضاخان با مدرس بود و شروع داستانهایی که بین آنها بود.

مدرس از ابتدا با زمین خواران و کسانی که مال مردم را میخوردند مشکل داشت آخرش هم یک کله گنده اش گیرش آمد . رضاخان به اعتراف غربی ها موجودی بود که به جای غذا زمین میخورد .اگر مدرس در چندمین ترور زندگیش به شهادت نمیرسید شاید در مبارزه اش با این غول زمین خواری , مفسده کوچکش بود موفق می شد.

 

با تشکر از حسین احتسابی

 

اطلا عات بیشتر درباره شهید مدرس متونید اینجا مشاهدع کنید.

 

شهید مدرس و نخست وزیری رضاخان

و همشهری انلاین :

 
 
 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد