هرکسی که به این سوال جواب بده، جایزه میگیرد!!
خوشگل = خوجل
خوبی = خوفی
جیگرتو بخورم = جیگلتو بخولم
عشق منی = عجق منی
قربونت برم = قلبونت بلم
چطوری؟ = تطولی؟
چی کار می کنی = چیکال می کنی
سلام = شلام
دختر= دخمل
پسر = پسمل
عزیزم = عجیجم
جون = جونزززززز
بی تربیت: بی تبلیتنه خسته : خسته نباشی
بی ادب: بی عوض (این یکی درک ربطش کمی مشلکه واقعاً)
دوست ندارم: اصنم نِی خوام
نمیدونم= نیدونم(بعضی ها این روزا خیلی زیاد میگن!!)
دوست = دوکس (این کلمه رو نمیدونم از کجا درآوردن)
مونا ۹ تا کلمه دیگه به این لیست اضافه کرد :
عشق = عخش
ناناز = ناناسبا نمک = شومبوسکومبولی
سنجاب(سنجابی)+زنگوله ای که به گردنش اویزونه = سنگولی
درد = دلدزخم = اووووووخ
کوچولو=کوچمولو یا فنچ
بچه کوچیک= فندوقمدت کوتاه=جیک ثانیه
اگه سوالی درباره این مدل صحبت کردن و تلفظ کلمات دارین بنویسین انگار مونا خانم که داره به فرهنگ لغات ما و دخترونه خودش لغت جدید اضافه می کنه بتونه جوابای سوال هاتون رو بده ...
در پایان به ابراز عشق یک دختر ایرانی با یک پسر توجه کنید:
شلام قلبونت بلم چطولی ؟جیگلتو بخولم پسمل من نیدونی چقدر دوکست دالم. تو عخش منی ناناسه شومبوسکومبولی ...
شما هم میتونید به این کلمات کلمه ی جدیدی رو اضافه کنید : میدونم که میتونید و میدونید پس منتظرم تا این کلمات رو تکمیل تر کنیم ... بجنبید
اللهم عجل لولیک الفرج
خبر آمد خبری در راه است ...
این عید بزرگ رو به همه تبریک میگم ..
شکفتن , آرزو , لبخند , جمعه
جهان گر چه آکندند , جمعه
گذشت و باز هم باران نبارید
تحمل تا به کی, تا چند جمعه
شاید این جمعه بیاید ... شاید
مهدی جان سلام .. نمی دونم میدونی یا نه که چشم انتظار بودن چقدر سخته اما این سختی وقتی شیرین می شود که می بینی همه جهان در انتظار توست ..
مهدی جان کجایی که ما رو برهانی از بند ملامت ... کجایی که ما رو آزاد کنی از دست این زندگی که سرتاسرش نفرین و درده .. کجایی که جانم به قربانت .. خسته ام .. خسته از همه کس از همه چیز میدونم میدونی و اما قول بده زود بیایی که فردا دیر است .
نمی خوام نبینمت و بمیرم .. بیا و جهان رو از این همه ظلم و ستم که به انسانها روا می کنند نجات بده .. بیا ... بی تو غمگینم من ..
می بینی مردم چقدر دوستت دارن .. می بینی شهرمون چه حال و هوایی پیدا کرده .. همه خوشحالن در جنب و جوشن .. هر کی برای محله و کوچه خودش داره آذین می بنده .. همه شهر نورانی شده .. پس کجایی .. چرا نمیایی ؟
بیا و این چهرهای خندان رو بر ای همیشه خندان نگه دار ..
اللهم عجل لولیک الفرج
احادیثی درباره روز نیمه شعبان :
امام رضا علیه السلام : امیر المؤمنین علیه السلام سه شب را نمى خوابید : شب بیست و سوم ماه رمضان ، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان ؛ در این شبها ، روزیها تقسیم و مدّت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد ، تعیین مى شود .
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود : شب نیمه شعبان جمع زیادى از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود ، در ان شب بذکر خدا و استغفار و دعا بپردازید که دعا در آن مستجابست.
برای ظهور اقا امام زمان (عج) بخوانید پنج مرتبه دعای اللهم عجل لولیک الفرج ...
اقـتــصــــاد
گـــــــاوی
اقتصاد گاوی : دو تا گاو ماده دارین ...یکیش رو میفروشین و یه گاو نر میخرین ... به تعداد گاوهای گله ی شما
افزوده میشه و اقتصاد رشد میکنه ... پول براتون همینطور سرازیر میشه و
میتونین به بازنشستگی و استراحت بپردازین ...
اقتصاد هندی : دو تا گاو ماده دارین ...
اونها رو میپرستین و عبادت میکنین !
اقتصاد پاکستانی : هیچ گاوی ندارین ...
ادعا میکنین که گاوهای هندی مال شما هستن ... از آمریکا طلب کمک مالی
میکنین ... از چین طلب کمک نظامی میکنین ... از انگلیس هواپیماهای جنگی
... از ایتالیا توپ و تانک ... از آلمان تکنولوژی ... از فرانسه
زیردریایی ... از سوییس وام بانکی ... از روسیه دارو ... و از ژاپن
تجهیزات ... با تمام این امکانات گاوها رو میخرین و بعد ادعا میکنین که
توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتین !
اقتصاد آمریکایی : دو تا گاو ماده دارین
... یکیش رو میفروشین و دومی رو تحت فشار مجبور میکنین که به اندازهی ۴
تا گاو شیر تولید کنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد اظهار تعجب و شگفتی
میکنین ... تقصیر رو گردن یه کشور گاودار میاندازین و بعد طبیعتا اون
کشور یه خطر بزرگ برای بشریت به حساب میاد ... یه جنگ برای نجات جهان به
راه میاندازین و گاوها رو به چنگ میارین !
اقتصاد فرانسوی : دو تا گاو ماده دارین
... دست به اعتصاب میزنین! چون میخواین سه تا گاو داشته باشین !
اقتصاد آلمانی : دو تا گاو ماده دارین
... اونها رو تحت مهندسی ژنتیک قرار میدین ... بعد گاوهاتون ۱۰۰ سال عمر
میکنن و ماهی یه وعده غذا میخورن و خودشون شیرشون رو میدوشن !
اقتصاد انگلیسی : دو تا گاو ماده دارین
... که هر دو تاشون جنون گاوی دارن !
اقتصاد ایتالیایی : دو تا گاو ماده
دارین ... نمیدونین که اونها کجا هستن ... پس بیخیال میشین و میرین سراغ
ناهار و شراب و استراحتتون
اقتصاد سوییسی : ۵۰۰۰ تا گاو ماده
دارین ... هیچکدومشون مال خودتون نیستن ... از کشورهای دیگه پول میگیرین
که دارین گاوهاشون رو نگه میدارین !
اقتصاد ژاپنی : دو تا گاو ماده دارین
... اونها رو از نو طراحی ژنتیکی میکنین ... هیکل گاوهاتون یکدهم اندازهی
طبیعی میشه و ۲۰ برابر معمول هم شیر تولید میکنن ... بعد شونصد تا کارتون
و عکس برگردون و آدامس با شخصیت گاوهاتون با چشمهای درشت میسازین و اسمش
رو میذارین Cowkemon و توی تمام جهان پخش میکنین و میفروشین !
اقتصاد روسی : دو تا گاو ماده دارین ...
اونها رو میشمرین و متوجه میشین که ۵ تا گاو دارین ... اونها رو دوباره
میشمرین و میفهمین که ۴۲ تا گاو دارین ... اونها رو دوباره میشمرین و
متوجه میشین که ۱۷ تا گاو دارین ... یه بطری مشروب دیگه باز میکنین و به
خوردن و شمردن ادامه میدین !
اقتصاد چینی : دو تا گاو ماده دارین
.... ۳۰۰ نفر آدم دارین که گاوها رو میدوشن ... بعد ادعا میکنین که سیستم
استخدامی و شغلی کاملی دارین و تولیدات گاویتون در سطح بالایی قرار داره
و هر کس رو هم که آمار واقعی رو بیان کنه بازداشت میکنین!
اقتصاد ایرانی : دو تا گاو ماده دارین
که هر دو تاشون از باباتون به ارث رسیده ... یکیش رو دولت بابت عوارض و
مالیات و سهم بنیادهای مختلف و ... ضبط میکنه ... دومی رو هم قربونی میکنین
و نذر قبولی توی دانشگاه و ازدواج موفق و شغل خوب و بدن سالم و
عقل درست و حسابی و ... و غیره می کنین ! و اقتصاد کماکان فلج می مونه
بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب میکنیم و یا چه کسانی جذب ما میشوند؟
هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.
قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواستههای مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازهای میتوانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.
طبق یافتههای دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هالهای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛ تفکرات مثبت هالههای انرژی مثبت و تفکرات منفی هالههای انرژی منفی را تولید میکنند. پس با توجه به اینکه هالههای انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبتاندیش یا منفینگر باعث تاثیر در رفتار ما میشود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار میدهد. همینطور در مورد هالههای انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هالههای انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شدهاید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست دادهاید.
قانون جذب میگوید :
هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
به همین دلیل است که قانون جذب به ما میگوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر میکردهایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست میآوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که میگوید :
همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب میکنیم، نمیتوان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شدهاند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئلهای است که تا اندازهای میتوان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.
ما همیشه افرادی را جذب میکنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری میکنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ میگوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت میکند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب میکنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.
پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب میکنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفتهاند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان میآیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.
از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی میترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را میگیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان میآید و همیشه به خود میگوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم میخورد” و بالاخره دوستی مییابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود میگوییم “من از انسانهای خسیس بدمان میآید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما میشود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب مینماییم.
همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما میشوند، سرزنشهای قبلی است که به دیگران کردهایم. برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او میگوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت میکردی، این چه همسری است که انتخاب کردهای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب میکنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد میشود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کردهاند اما باز هم گرفتار نوع مشکلدار آن شدهاند (در راستای امتحان الهی).
البته هیچ کس گناهکار و مسئلهدار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بودهاند که وی را به راه خطا کشاندهاند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.
خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیلههای گوناگون گاهی افراد را امتحان میکند که این از دست ما خارج است.
تابه حال به این فکر کرده اید که انداختن انگشتر در هر انگشت چه معنایی دارد؟ ما به شما می گوییم که هر انگشت نشانه چیست و چطور انداختن انگشتر در انگشتان مختلف تفاوت می کند.
گاهی اوقات، علیرغم همه تلاشهایی که می کنیم، زندگی به مراد ما پیش نمی رود. این همان زمانی است که بعضی از آدم به سراغ فال و طالع بینی می روند تا به طریقی زندگیشان را رونق بدهند.
کف بینی، فال اعداد، تاروت، و از این قبیل
بعضی از راه هایی هستند که متخصصین این رشته ادعا دارند به وضعیت کنونی افراد کمک
می کند. یک چیزی که خیلی برای من جالب بود انگشترهایی است که این متخصصین به افراد
توصیه می کنند که بیندازند. این انگشترها وقتی با سنگ تولد هر کس ادغام شود در
خیلی از جوانب زندگی هر فرد تعادل ایجاد می کند. اما آیا تا به حال این سوال برایتان
پیش آمده که هر انگشت برای انداختن انگشتر چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا انداختن
انگشتر در یک انگشت بخصوص نشان دهنده یک مفهوم عمیق است؟ پس اجازه بدهید نگاهی به
مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر بیندازیم
.
مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر
نشان دهنده قدرت اراده در فرد است. این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است. وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید. این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد
نشان دهنده قدرت، رهبری و جاه طلبی است.
این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است. این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی
پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد.
درنتیجه، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند
.
نشان دهنده فردیت و هویت فرد است. این
انگشت که در وسط قرار گرفته است نشاندهنده یک زندگی متعادل و متوزان است. انداختن
انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند زندگی متعادلتری داشته باشید
.
انگشت انگشتری دست چپ به قلب رابطه مستقیم دارد. به خاطر همین است که حلقه ازدواج در این انگشت انداخته می شود. این انگشت همچنین نشاندهنده احساسات و خلاقیت در فرد است. انداختن انگشتر در انگشت چهارم دست راست به شما کمک می کند در زندگی خود خوشبین تر باشید.
نشان دهنده همه چیز در روابط شماست. این انگشت نشاندهنده روابط ما با محیط بیرون می باشد و دقیقاً مخالف شست است که به خودِ درونی ما اشاره دارد. این انگشت نشاندهنده رفتار ما با دیگران است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند روابط خود را تقویت کنید، به خصوص درمورد ازدواج. به ارتقاء روابط کاری هم کمک می کند.
انگشترها در میان سایر جواهرات اهمیت بیشتری دارند. قبل از اینکه تصمیم بگیرید هر انگشتری دستتان کنید، بهتر است با یک متخصص درمورد نوع جواهری که می خواهید دست کنید صحبت کنید. این انگشتر، چه یک انگشتر الماس یا انگشتر نامزدی یا عروسی یا هر انگشتر دیگری باشد، نمی توان زیبایی آنها را بعنوان جواهرهایی شیک نادیده گرفت. پس فقط به دلایل باورها و اعتقادات مذهبی نیست که خیلی ها انگشتر دست میکنند، این مسئله می تواند جنبه مدگرایی هم داشته باشد. دلیل آن مهم نیست، مهم این است که انداختن انگشتر به ارتقاء وضعیت ظاهر شما کمک می کند
خواهم همه را کور ز عشق رویت تا من نگرم بس به رخ نیکویت
خود خواهم همی دو چشم خود کور تا دیدن دیگری نبینم سویت
سال
۱۹۶۴، دکتر روگوزوف، در ۲۷ سالگی مقیم
ایستگاهی در قطب جنوب بود.
در این زمان او تشحیص داد که مبتلا به آپاندیسیت حاد شده است.
شرایط او داشت بدتر میشد و به خاطر شرایط آب و هوایی،
هواپیمایی نمیتوانست فرود بیاید. به
همین خاطر او تصمیم گرفت، خودش را عمل کند
او با بیهوشی موضعی عمل را شروع کرد،
در حین عمل، هواشناس ایستگاه، ریتراکتور (وسیلهای که
دو سوی برش جراحی را میگیرد و برش را باز نگه می دارد) را
برایش نگه داشت،
راننده ایستگاه آینه را برای او نگه داشته بود،
دانشمندی هم وسایل عمل را به او میداد…
دکتر روگوزوف در حالت خمشده به جلو، عمل را انجام داد و گرچه
یک بار طی عمل از حال رفت،
توانست عمل را کمتر از دو ساعت انجام دهد. بعد از دو هفته او
کاملا بهبود پیدا کرد.
«مثل بمب توی شهر پیچیده که آقای انتظامی داره مییاد.»، «همه آنقدر خوشحالن که خدا میدونه»؛ اینها نمونههایی از ابراز احساسات ایرانیهای مقیم ونکوور کاناداست.
مراسم جشن تولد باشکوه آقای بازیگر سینمای ایران در حالی که او برای درمان
به کانادا رفته است ، جلوه های زیبا و بدیعی دارد . همشهری جوان در شماره
269 خود ، گزارشی اختصاصی از این مراسم باشکوه دارد که غزاله سلطانی از
ونکوور کانادا برای این هفته نامه پر مخاطب جوانان ارسال کرده است . بخش
هایی از آن در پی می آید :
قرار
است انتظامی که مهمان جشنواره فیلم لهستان است همزمان با تولدش به ونکوور
بیاید تا همراه با رونمایی فیلم «...و آسمان آبی» هفتادمین سال بازیگری او
را جشن بگیرند. مثل همیشه هیجان آمدن استاد شهر را به هم میریزد؛ «عزت!
خودتی؟» مردی موجه که سن و سالی ازش گذشته، تا انتظامی را در مرکز خرید
«دهکده پارک رویال» میبیند دوان دوان از رستوران بیرون میآید و او را بغل
میکند. آنها70 سال پیش در هنرستان صنعتی همکلاسی بودند!...
تولد بهانه خوب دیگری برای دورهم بودن
غرب ونکوور، سالن 500 نفره کی میک سنتر، چهارم تیر.
اینجا جایی است که قرار است بزرگداشت 70سال بازیگری عزتالله انتظامی
برگزار شود. نمایش فیلم «... و آسمان آبی» -مستندی از زندگی انتظامی و
نمایشگاه عکس، مدارک و آرشیوهای تئاتری، سینمایی و شخصی انتظامی - هم از
برنامههای دیگر این مراسم است؛ مراسمی که درست چند روز بعد از تولد استاد
برگزار میشود.
حضور انتظامی بهانه خوبی بود تا هنرمندان و افراد
سرشناس زیادی از شهر ونکوور در این مراسم دور هم جمع شوند: استاد هوشنگ
سیحون، هوشنگ لطیفپور، کامبیز روشنروان، مهندس امانت، ایرج ثابت و ... .
توضیحاتی راجع به لحظات پیش از آغاز رسمی مراسم ، از جذابیت های این بخش از
گزارش همشهری جوان است.
اپیزود
دوم ؛ شبی برای استاد
«انتظامی از آن آدمهای
انگشتشماری است که در صحنه جهانی توانایی بازیگری در نقشهای چندگانه و
متفاوت را دارند.» دکتر دریل مکلین - استاد تاریخ دانشگاه سایمون فریزر
(میزبان اصلی این بزرگداشت) و اولین سخنران انگلیسی زبان مراسم - با این
عبارات نشان میدهد چقدر برایش انتظامی مهم است...
دومین سخنران،
آدرین وونگ - تهیهکننده هنری کمپانی «نیو ورد تئاتر» و یکی دیگر از بانیان
مراسم - هنوز پشت میکروفون نرفته که سروصدا و همهمه سالن را پر میکند:
«استاد اومد.» انتظامی سعی کرده بود آرام و بیصدا وارد شود و جایی بنشیند
اما هیجان مردم مانع این کار میشود. صدای سوت وکف سالن را چند دقیقه پر
میکند. بعد از چند دقیقه وونگ فرصت پیدا میکند تا انتظامی را بیشتر معرفی
کند؛ «من امشب اینجا هستم تا از نزدیک با هنر و هنرمند یک فرهنگ کهن آشنا
شوم و از آن بیاموزم».
سومین سخنران هم قاسم قلیپور، تهیهکننده
فیلم «... و آسمان آبی» است. حالا نوبت به پخش فیلم زندگی انتظامی میرسد.
75 دقیقه زندگی آقای بازیگر جلوی چشمها قرار میگیرد... توصیف آنچه در این
لحظه در سالن روی می دهد در نوع خود جالب توجه است و همزمانی آن با پخش
ترانه «نام تو جاویدان» که موسیقی پایانی فیلم است و مجید انتظامی آن را
ساخته.
اپیزود 3
استاد
انتظامی با عشق و فروتنی از روی صحنه با مردم درددل میکند و از ماجراهای
سفر به کانادا، گرفتن ویزا، چکآپهای پزشکی متعدد و برگههای زیاد
سوالهای ریز و درشت سفارت کانادا میگوید. مردم هم که شیفته این صداقت
شدهاند لابهلای حرفهای او دست میزنند... :« خانمها! آقایان! این هنر
سینماست که من در چشمان تکتک شما عشق و محبت میبینم. این هنر سینماست که
شما در چشمان مرطوب من قدردانی و سپاس من را ملاحظه میفرمایین. دستتون
را میبوسم». سالن با این حرفهای انتظامی منفجر میشود.
اپیزود چهارم به اجرای تئاتر از سوی انتظامی و لحظات پایانی
مراسم اختصاص دارد .
شماره 269 همشهری جوان مانند همیشه ،
گفتگو ها ، گزارش ها و مقالات جذابی دارد . خوانندگان پرشمار این هفته
نامه ، آن را بر روی پیشخوان روزنامه فروشی ها پیدا می کنند.
اگه یه روز رئیستون جلوتون ظاهر
بشه و به شما بگه
امسال اینطوری خواهد بود
هیچ مسافرت شرکتی
هیچ پاداشی
هیچ افزایش حقوقی
و ...
شما چگونه واکنشی نشان میدید
به گزارش فارنت به نقل از روزنامه دیلیمیل یک هنرمند آمریکایی تاکنون از ۲۰۰ هزار مورچه برای ترسیم نقاشیهای خارقالعاده خود استفاده کرده است.
روزنامه دیلیمیل در گزارش خود آورده است که ”کریس ترومن” هنرمندیست که این مورچههای زنده را در دستههای ۴۰ هزارتایی و به قیمت ۳۳۰ پوند خریداری کرده است تا از آنها برای خلق اثر هنری خود بهره ببرد.
ترومن که اهل منطقه کلارمونت از ایالت کالیفورنیاست به این موضوع معترف است که قرار دادن اجزای این تصویر در کنار هم امری دشوار بوده است.
جالب اینکه ابن هنرمند آمریکایی حتی به عذاب وجدان هم دچار شده و یک بار در میانه کار، ادامه کار را به خاطر عذاب وجدان کشتن این تعداد مورچه متوقف کرده است.
ترومن تصریح کرده است: این تابلو سالها وقت برد نه به خاطر کارهای فیزیکی بلکه به خاطر اینکه من در نقطهای، احساس بدی نسبت به کشتن تمام آن مورچهها داشتم و این تابلو را به مدت یکسال کنار گذاشتم.
وی در عین حال افزوده است: اما من تصمیم گرفتم ادامه بدهم چون احساس کردم از اولین مورچهای که من برای این تابلو کشتم، اگر من این تابلو را تمام نکنم، بیهوده کشته شدهاند.
وی همچنین هزینه زیادی برای این تابلو متحمل شده است. او برای هر مجموعه مورچه مبلغ ۵۰۰ دلار پرداخت کرده است.
ترومن میگوید که انگیزه خلق این تابلو به تجربه ای در کودکی او باز میگردد و تصریح میکند: من تجربهای کودکی خودم را دوباره تجربه کردم، وقتی ۵ سالم بود اولین باری بود که من عمدا تصمیم به آزار یک زندگی هوشمندانه (مورچهها) گرفتم.
وی اضافه می کند: برادر کوچکترم و من به یک لانه مورچه حمله کردیم و آنجا بود که مورچه های قرمز ما را گاز گرفتند و من این بار تصمیم گرفتم به آن تجربه اوایل کودکی خود بازگردم.
ترومن در ابتدا قصد داشته تا تمامی مورچهها را یک به یک با دست خود بگیرد اما خود به این موضوع پی برده که جمع کردن آن همه مورچه چندین سال وقت او را میگیرد.
عــــمـــر خود را 10% افزایش دهید ! ...
این یک راز نیست،
فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم!
آنها میگویند:
1. هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.
2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3. هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4. چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5. هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.
6. غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.
7. با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.
8. هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.
9. هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.
10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید.
11. موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.
12. هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.
13. توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.
14. اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.
15. هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.
16. ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.
17. توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.
18. معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.
19. هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.
اگر احساس میکنید دیگرانی که دوستشان دارید، شایسته 10% افزایش عمر میباشند، چرا این متن را برای آنها نیز نمیفرستید؟
هشام بن
حَکم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یکی
از منکران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات کرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری.
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام:
آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای
تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنکه دنیا کوچک شود،
و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من
مهلت بده
عبدالله: یک سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار
شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض کرد: «ای فرزند رسول
خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من کرد که برای پاسخ به آن،
تکیهگاهی جز خدا و شما کسی نیست».
امام: او چه سؤالی کرد؟
هشام:
او گفت، آیا خدا قدرت دارد که دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار
دهد، بیآنکه دنیا را کوچک کند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای
هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی،
چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))
امام: کدام یک از این
پنج حسّ، کوچکتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه
وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یک عدس، یا
کوچکتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه کن، به
من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه کرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها،
کاخها، بیابانها، کوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی که
قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت که میبینی، در میان عدسی چشم تو
قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنکه جهان
کوچک گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد
و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
همه در طول زندگی خود گاهی طرد می شوند. برای من هم اتفاق افتاده است به خاطر همین می دانم که بدترین احساس روی زمین است.
افرادیکه طرد شده باشند معمولاً شدیداً شوکه و عصبی می شوند. تعجب می کنند که آیا می توانند به قسمت دیگری از زندگی خود اعتماد کنند یا نه چون این طرد شدگی قضاوت خود آنها را هم زیر سوال برده است. واقعاً موقعیت بدی است.
خیلی وقت ها ارباب رجوع هایم که برای مشاوره می آیند، با تمام شدن رابطه شان کنار آمده اند و طوری به نظر می رسند که انگار در حال بهبودی از یک عمل جراحی بسیار جدی یا تصادف اتومبیل هستند.
از دست دادن کسی که دوستش دارید، خلائی سنگین در دل شما باقی می گذارد. این عذاب باعث می شود انتظار روزهایی را بکشید که زندگی برایتان آسانتر شود و همچنان امیدوار می مانید که طرفتان برگردد، گاهی اوقات حتی بعد از سالها زندگی مجردی.
تفکر اشتباه
همچنین ممکن است حس کنید که اگر طرفتان برنگردد، دیگر هیچکس نمی تواند آن خلاء را در زندگی شما پر کند و دیگر نمی توانید عاشق کسی شوید. این حرف کاملاً پوچ است اما غم و اندوه باعث می شود نتوانیم درست فکر کنیم.
چندین و چند بار پیش آمده که بیمارانم به من گفته اند: "زندگی من هم اینطور بود دیگه. من دیگه نمی تونم کسی رو پیدا کنم. هیچکس دیگه عاشق من نمیشه".
اگر من بعنوان مشاور سعی نکنم که خلاف آنرا به آنها بفهمانم هیچوقت متوجه نخواهند شد. اینکه به خودتان بگویید که زندگی عشقی شما به پایان رسیده به هیچ وجه کمک حالتان نخواهد بود. فقط بدبختیتان را بیشتر می کند. واقعیت این است که همین حالا، در بدترین شرایط ناامیدی، همه ما فکر می کنم که هیچ اتفاق خوبی دیگر برایمان نمی افتد اما چون اینطور احساس می کنیم دلیل بر آن نیست که حقیقت داشته باشد!
پس تلاش کنید، باوجود تمام درد و غمتان تلاش کنید تا در آن موقعیت هم کمی منطق داشته باشید.
یعنی هر طوری که شده به خودتان بگویید، "حالم خیلی بده و از اینکه ولم کرده خیلی ناراحتم" اما دیگر به آن اضافه نکنید که، "و دیگه هیچکس منو دوست نخواهد داشت و من باید تا آخر عمر تنها بمونم". اگر اینکار را بکنید فقط مغزتان را با بدبختی های بیشتر پر می کنید و این کار درستی نیست چون در آن لحظه خودش به اندازه کافی بدبختی دارد!
قبول کنید که همه چیز تمام شده است
خوب حالا باید ببینیم چطور می توانید با این درد کنار بیایید؟ چطور می توانید یاد بگیرید که به زندگی خود ادامه دهید؟ چطور می توانید به این وضعیت تجرد خود بعنوان فرصتی استثنایی و عالی نگاه کنید نه مجازات؟ چطور می توانید حس دوست داشته نشدن و ناخواسته بودن و اینکه سرنوشت تعیین کرده که تا پایان عمر تنها بمانید و با بدبختی زندگی کنید را از ذهنتان بیرون کنید؟
اولین قدم به سمت آینده ای روشن و مثبت این است که قبول کنید شریک زندگیتان رفته است و دیگر برنمی گردد.
این یعنی با غم و اندوهتان روبه رو شوید و به خودتان اجازه دهید برای غم از دست دادن او و همه امیدها و آرزوهایتان تا می توانید گریه کنید. البته این واقعاً شرایطی دردآور است.
مهمترین چیزی که باید به یاد داشته باشید این است که این نیز می گذرد. می دانم شاید در آن لحظه اینطور به نظر نرسد اما تا بوده همین بوده باور کنید.
خسته شوید، بهتر شوید
دومین مسئله مهم این است که به دوستانتان تکیه کنید و تا زمانیکه دیگر حتی یک کلمه هم برای گفتن نداشته باشید درمورد شریک زندگی سابقتان با آنها حرف بزنید.
وقتی بفهمید که دیگر حوصله خودتان هم از این حرف های تکراری سر رفته است، بهتر خواهید شد. حرف زدن رمز بهتر شدن است. وقتی درمورد غم و غصه هایمان حرف می زنیم، آنها قدرتی که روی ما داشتند را کم کم از دست می دهند و حال ما بهتر می شود.
اما در آن لحظات دردناک خیلی مهم است که حسابی مراقب خودتان باشید. درواقع، باید مثل یک آدم علیل و ناتوان با خودتان برخورد کنید و به همان اندازه از خودتان مراقبت کنید که یک فرد ناتوان مراقبت لازم دارد.
حمام گرم و طولانی بکنید، به موسیقی گوش دهید که کمک کند احساساتتان را بیرون بریزید و خودتان را با غذاهای مورد علاقه تان وسوسه کنید و به دیگر اجازه دهید که نزدیکتان شوند و از شما مراقبت کنند.
ورزش کردن هم ایده خیلی خوبی است. ورزش و فعالیت جسمانی حال و روحیه را بهبود می بخشد. ورزش به افزایش مواد شادی زا در مغر که همان اندورفین ها هستند کمک می کند. همچنین پیامی بسیار مهم به مغز می فرستد که یعنی ما مراقب خودمان هستیم.
این مسئله مراقبت کردن برای مردهایی که رابطه شان را از دست داده اند اهمیت بیشتری دارد چون خانم ها خیلی راحت تر به دوستانشان زنگ می زنند و درمورد غم و غصه هایشان درد و دل می کنند اما اینکار برای آقایان سخت است. آنها عادت دارند که به تنهایی از پس غم و ناراحتی هایشان برآیند که خیلی سخت است.
فرایند بهبودی
این فرایند را سالها پیش برای یک برنامه تلویزیونی درست کردم. خیلی خوشحالم که از آن موقع تاحالا به افراد بیشماری کمک کرده است که گذشته شان را پشت سر بگذارند و به سمت خوشبختی بروند. شاید بتواند به شما هم کمک کند.
ل برای لیست
لیستی از همه چیزهایی که به شریک زندگی گذشته تان مربوط می شود که دوست نداشته اید تهیه کنید. می تواند از چیزهای خیلی کوچک شروع شود اما کم کم که پیش بروید به چیزهای مهمتر هم می رسید.
یادتان می آید که چطور همیشه یکسری جوک تکراری تعریف می کرد؟ یا در مهمانی ها همیشه بیش از حد مست می کرد؟ یا در محل کار مدام جلو بقیه ضایعتان می کرد؟ یا اینکه هیچوقت به سرگرمی ها و علایقتان توجه نشان نمی داد؟
همه آنها را روی کاغذ بیاورید و با خواندن دوباره آن خواهید فهمید رابطه ای که از دست دادید چندان هم برایتان خوب نبوده است.
الف برای انتظار
بعد از تمام شدن یک رابطه، فکر می کنیم که هیچوقت دیگر کسی دوستمان نخواهد داشت. درست است که این حقیقت ندارد اما در آن لحظه احساسمان همین خواهد بود.
واقعیت این است که احتمال خیلی زیادی وجود دارد که دوباره دوست داشته شوید. اما نه توسط همان شریک زندگی سابقتان. دیگر آن چیزهایی که در آن رابطه داشتید را به دست نخواهید آورد اما می توانید همان احساس خاص و مهم را با کس دیگری هم داشته باشید.
بنابراین، یک حس تازه لزوماً آن تجربه ای که با شریک زندگی قبلی داشتید را تکرار نخواهد کرد اما متوجه خواهید شد که یک عشق تازه به اندازه همان تجربه قبلی شیرین خواهد بود یا حتی از آن هم شیرین تر.
ت برای تمجید
منظورم تمجید از خودتان است.
باید به خودتان در آینه نگاه کنید و روی بهترین ویژگی ها و خصوصیاتتان متمرکز شوید و برای داشتن آن ویژگی ها به خودتان تبریک بگویید.
کار مفید دیگر این است که لیستی از 50 چیزی که درمورد خودتان دوست دارید بنویسید. اینکار ممکن است که وقت بگیرد اما فواید زیادی برایتان خواهد داشت.
وقتی کسی ما را طرد می کند سعی می کنیم همه تقصیرها را به گردن خود بیندازیم. از نظر ذهنی خودمان برای اینکه چرا باهوش تر یا جذاب تر نیستیم خودمان را سرزنش می کنیم. باید دست از این تفکر مخرب بردارید و اجازه بدهید که خوبی های خودتان را ببینید. پس زمان هایی را یاد بیاورید که به کسی کمک کردید یا با غریبه ای مهربان بودید.
اینکه یاد بگیرید ارزش های خود را قبول کنید و برای مهربانی، زیبایی و استعدادهای خود ارزش قائل باشید خیلی کمکتان می کند.
ب برای بازترتیب
متاسفانه وقتی یکدفعه مجرد می شوید، اکثر دوستانی که شما و طرفتان را می شناختند معمولاً زوج هستند. خیلی از این دوستان الان مثل یک طاعون از شما دوری خواهند کرد چون فکر می کنند اگر دور و بر آنها باشید روابط خود آنها هم به خطر می افتد.
اما حتی اگر دوستان قدیمی باشند که هنوز کنارتان هستن باز هم نیاز دارید که گروهی از دوستان جدید را هم مرد هم زن برای خود پیدا کنید. دوستانی که شریک زندگی قبلی شما را نشناسند.
م برای ممنوعیت سکس با شریک زندگی سابقتان
گاهی اوقات وقتی چندین ماه است که جدا شده اید، شریک زندگی سابقتان ناگهان تصمیم می گیرد و متوجه می شود که مرغ همسایه به هیچ وجه غاز نیست. یا شاید هم حس کند که شما دارید به زندگیتان نظم و ترتیب دوباره می بخشید و این باعث حسادت او شوید. به خاطر همین ممکن است فیلش یاد هندوستان کند و بدش نیاید که بعد از این مدت دوباره سکسی با شما داشته باشد.
مشکل اینجاست که سکس و نزدیکی باعث می شود که موقتاً تصور کنید که دوستتان دارد و اینبار حسرت و اندوه بیشتری برایتان به جای بگذارد. پس به هیچ وجه چنین کاری نکنید تا جاییکه به نقطه ای برسید که بتوانید تصمیم بگیرید که می توانید او را ببخشید یا نه پس تا آن موقع چنین کاری نکنید.
درمان
آخر از همه اینکه، برای خیلی ها از دست دادن شریک زندگیشان خیلی دردناک است چون احساس بی ارزش بودن و بی اعتمادی را به آنها می دهد. اگر این اتفاق برای شما هم افتاده پس احتمالاً با دو درد و غصه دست و پنجه نرم می کنید:
این آسان نیست. این ناراحتی الان تمام ناخوشی ها و خاطرات بد گذشته را به یادتان می آورد.
طرد شدن شدیداً آنچه هستید و آنچه باور دارید را متاثر می کند و این افکار جلوی بهبودی شما را می گیرد.
در چنین مواقعی، درمان و مشاوره راه خیلی خوبی است. پس اگر فکر می کنید که خیلی قت است که بهبودیتان طول کشیده، می توانید برای سرعت بخشیدن به آن نزد روانشناس بروید.
در کتاب
حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچکترین فرزندش درباره
نحوه کسب موفقیت در ایران
نصیحت میکند:
توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو
چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم
را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میاندازه! فقط سر درس حساب و سیاق
دقت بکن! چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی است، تا بتوانی حساب پول
را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری،
با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش،
خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی،
نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر! از فحش
و تحقیر و رده نترس! حرف توی هوا پخش میشه، هر وقت از این در بیرونت
انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ پررو، وقیح و
بیسواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست
بشه!... نان را به نرخ روز باید خورد! سعی کن با مقامات عالیه مربوط
بشی، با هرکس و هر عقیدهای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی!....
کتاب و درس و اینها دو پول نمیارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی
میکنی! اگر غفلت کردی تو را میچاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند
کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه!!!!ا