سفید رنگ آرامش است،
اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی، از فرط آرامش دیوانه می شوی.
سیاه رنگ جدی است،
اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی،
از فرط ناامیدی دیوانه می شوی.
قرمز رنگ جذاب و گرم است،
اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی از فرط هیجان دیوانه می شوی،
زرد رنگ زندگی است،
اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی از فرط اضطراب دیوانه می شوی،
اصولا اگر زیاد در اتاق بمانی دیوانه می شوی،
زیاد هم ربطی به رنگها ندارد پاشو برو بیرون
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیزی و هر کسی را
که دوستتر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ میکند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته میگذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
23
میلیارد دلار ارزش گنج کشف شده در معبدهای هندوستان
خبری که دنیا را تکان داد
دنیا زیر و رو میشود
راهبان هندوی معبد «سری پادمانابهاسوآمی» ایالت کرالا سالها از ورود مردم به قسمت مشخصی از معبد جلوگیری میکردند. مردم حتی اجازه نداشتند نزدیک طاقههای معبد بشوند. دست کشیدن به درهای مهر و موم شده معبد هم جرم حساب میشد. ماجرا ادامه داشت تا زمانی که یک گردشگر خارجی تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده از یکی از درهای قفل شده ساختمان عکاسی کند. همین مساله باعث درگیری او و راهبان معبد شد. او هم برای اینکه هندیها را ادب کند، دست به دامان یکی از معروفترین وکلای منطقه کرالا شد و از او خواست تا با تشکیل پروندهای قضائی راهب گستاخ را به سزای عملش برساند. وکیل هندی هم دست به کار شد و بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسید که درهای معبد هندی برای سالهای متمادی به طرز عجیبی مهر و موم شدهاند و رفتار راهبهای آنجا چندان عادی و معمولی نیست. وکیل دادخواستی برای دادگاه عالی هندوستان نوشت. نوشتن شکایت نامه همان و ریختن پلیس هند به معبد و باز کردن درها همان!
کسی خبردار نشود
راهبهای هندی خیلی تلاش کردند تا پای پلیس و نیروهای امنیتی به معبد تاریخی باز نشود. اما فایدهای نداشت. پلیس کرالا که هر بار به خاطر رفتار نگهبانها با گردشگرها و بازدیدکنندهها با داستان تازهای مواجه بود، این بار تصمیم گرفت کار را یکسره کند. مهر و موم طاقه اول که شکسته شد راز مگوی راهبان هندی هم برملا شد. در زیر زمین معبد کرور کرور طلا و جواهر وجود داشت. معبد «سری پادمانابهاسوآمی» شش طاقه بزرگ دارد که در 150 سال اخیر کسی حتی نزدیکشان هم نرفته.. طاقه اول پر از صندوقهای طلا و جواهر بود و طاقه دوم مملو از مجسمه و تندیسهای زرین از خدایان متعدد هندو. هنوز چهار طاقه دیگر دست نخورده مانده بود که کار به جاهای باریک کشید. دولت هندوستان اعلام کرد دیگر کسی حق ورود به معبد را ندارد تا معلوم شود چه میزان طلا و جواهر در زیرزمین قایم شده است!
پیش ما باشد بهتر است
همان روز اول که جریان کشف گنج فاش شد دورتادور معبد را پلیس و نیروهای امنیتی قبضه کردند. ماجرای عجیبی پیش آمده بود. خاندان سلطنتی «تراوانکور» که سالها کار رسیدگی به امور معبد را به عهده داشت، اجازه بیرون بردن سر سوزنی از طلا و جواهرات را به مقامات دولت هندوستان نمیداد. طبق یک رسم دیرینه مدیریت معبدها وظیفه خانوادههایی است که هم حکمرانی منطقه را به عهده دارند و هم به امور مربط به زائران بودایی میرسند. همین رسم قدیمی به آنها این اختیار را داده که هر چه به معبد تقدیم شد مال آنها باشد. در واقع قانونا کسی نمیتواند به مال و اموال معبد بدون اجازه آنها تعرض کند. حتی اگر آن کس یک مقام عالی رتبه باشد. سر همین جریانات بین نیروهای دولتی هندوستان و راهبان معبد «سری پادمانابهاسوآمی» دعوا شد. حالا مردم هم پشت راهبان هندی را گرفتهاند و معتقدند هدایایی که در این 150 سال تقدیم معبد شده، متعلق به راهبان است و کسی حق دست درازی به آن را ندارد. البته دادستانی هندوستان گوشش به این حرفها بدهکار نیست و تا امروز فقط دو طاقه باز نشده باقی مانده است. دعوا اما همچنان ادامه دارد.
طلسم گنج دامنگیر شد
داستان پیدا شدن گنج هندی از همان ابتدا دردسرساز بود. دو - سه روز اول تعداد زیادی از مردم به سمت معبد هجوم آوردند. نه اینکه بخواهند به گنج دستدرازی کنند؛ خانوادههای فقیر کرالا به معبد میآمدند و بچههایشان را جلوی در به امان خدا ول میکردند و میرفتند. به این امید که آنها را به عنوان خادم معبد قبول کنند و آیندهشان تامین شود!
دردسرها تازه شروع شده بود که راهب بزرگ معبد مرد. «ساندارا راجان» همان کسی بود که جلوی نیروهای امنیتی ایستاد و اجازه نداد حتی یک مثقال از طلاهای معبد از آن خارج شود.
حالا اینکه راهب 70 ساله خودش مرده یا سرش را یک جورهایی زیر آب کردهاند سوالی است که پلیس هندوستان هنوز هیچ جوابی برای آن ندارد!
بیشتر از اینها میارزد
31 کیلوگرم سکه طلا متعلق به دوران حضور کمپانی هند شرقی، 100سکه زمان ناپلئون بناپارت، یک تن طلای خالص ریخته شده در قالبی به طول شش متر، یک گردنبند 15 متری با وزن 5/2 کیلوگرم، 10 کیلوگرم الماس دست نخورده، یک صندوقچه پر از آویزههای طلا و مروارید. 5000 انگشتر طلا، 1000 عدد گردنبند الماس نشان و بیشتر از یک میلیون عدد زنجیر طلای ریز و درشت... این فهرست تمامی ندارد. در فهرست بلند بالایی که مقامات خزانه داری هندوستان از گنج تازه یافته کرالا سیاهه کردهاند، جواهرات گران قیمت دیگری هم وجود دارد. نمونهاش مجسمه طلایی شیوای هندی که در اولین کاوش از زیر زمین به دست آمد و نشانهای شد از وجود یک گنج بیپایان. روزهای اول که کاوشگران و باستان شناسها وارد زیرزمین معبد هندی شدند و اولین در ورودی به گنجینه تاریخی را باز کردند ارزش گنج را 11 میلیارد دلار اعلام کردند. دو سه روزی بیشتر نگذشته بود که با باز شدن مهر و موم طاق دوم ارزش گنج یکدفعه به 23 میلیارد دلار رسید. هفت صندوق بزرگ پر از سنگهای قیمتی و 70 صندوقچه از جواهرات تزئینی ارزش گنج را یکشبه دو برابر کرد. اینجا بود که خبر پیدا شدن گنج مثل بمب در دنیا صدا کرد. 23 میلیارد دلار پول کمی نبود. درآمد ملی کنیا یا اتیوپی در سال تقریبا همین عدد است! با این اوصاف باز هم رقم اعلام شده حساسیت زیادی ایجاد نکرد. خبر زمانی جنجال به پا کرد که ایندیا تایمز به نقل از یکی از مسوولان درگیر در برنامه کاوش گنج اعلام کرد رقمی که تا امروز هندیها از گنج تازهشان اعلام کردهاند خیلی بالاتر از این حرفهاست؛ چیزی حدود 600 میلیارد دلار!
دنیا زیر و رو میشود
تخمین ارزش گنج که اعلام شد دیگر فقط هندیها نبودند که اخبار لحظه به لحظه پیدا کردن گنجینههای جدید معبد کرالا را دنبال میکردند. هندوستان یکشبه در راس اخبار اقتصادی دنیا قرار گرفته بود؛ آن هم در شرایطی که بحران اقتصادی آمریکا هر دقیقه وخیم تر از قبل میشد و یونان، پرتغال، اسپانیا و باقی کشورهای اروپایی هم دست به عصا اقتصاد بحران زدهشان را پیش میبرند. در چنین فضایی تزریق حجم عظیم دلارهای تازه کشف شده هندی میتوانست محاسبات اقتصادی دنیا را به هم بزند. اگرچه هنوز در کشور تازه قدرت گرفته آسیایی 80 درصد مردم با روزی دو دلار دستمزد زندگیشان را میچرخانند و فقر و بدبختی از سر و کول مردم بالا میرود اما رشد اقتصادی هندوستان در چند سال اخیر این کشور را به چهارمین اقتصاد موفق دنیا تبدیل کرده و آنها به عنوان یکی از رقبای اصلی آمریکا و چین سعی دارند بیش از پیش روی اقتصاد جهانی تاثیر بگذارند. اگر رقم 600 میلیارد دلار ارزش گنج هندی درست باشد و اگر شایعه اینکه در هر کدام از طاقههای معبد هنوز چندین کیلو طلا و جواهر پنهان شده باقی مانده درست از آب در بیاید و از همه مهمتر اگر همه داراییهای معبد به دست دولت بیفتد آن وقت به زودی باید منتظر تولد یک غول اقتصادی باشیم: هندوستان!
مراسم خز بازی در پارک پردیسان
اخه من نمیدونم اینم شد مراسم ... شما مراسم جشن آپ پاشی رو با این یکی مقایسه کنین نظرتون رو بگین .. خیلی مزخرفه البته نه خیلی ها
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
مغناطیس فوق العاده قوی کوه در جهان زبان زد است و اگر در فاصله ۵۰ تا ۱۰۰ متری کوه یعنی تقریبا انتهایی ترین نقطه مشخص آسفالت با ماشین توقف کنید…
در سایت تبلیغاتی درآمدزایی EBux شما میتوانید تنها با کلیک کردن بر روی آگهی های تبلیغ دهندگان و حامیان مالی ما درآمد کسب نمایید.
بر خلاف بسیاری از سایتهای کلیکی دیگر هدف ما نوآوری و برآورده ساختن نیازهای کاربران است زیرا آنها تبلیغ کنندگان سایت ما هستند.
هر کاربر هر زمان که بخواهد میتواند یک تبلیغ دهنده باشد و از حسابش به هر میزان تبلیغات نماید، با تلاش فراوان پنل تبلیغ دهندگان و کاربران بیننده تلفیق شده و شما به راحتی میتوانید از سرویس های آگهی دهندگان بهره ببرید.
با ارسال نظراتتان ما را در این مسیر یاری نمایید.
شما به عنوان عضوی از سایت چه به دست خواهید آورد:
دریافت و پرداخت در کمترین زمان ممکن انجام می پذیرد!
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.
آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!
بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن
گردوها را شنیده است...!
تا قبل از سفر ناصرالدین به فرنگ، سفر شاهانه مختص شکار و جنگ بود اما ناصرالدین تنها چند جنگ مختصر کرد، از شکار خسته شد و این سنت شاهانه را شکست.
سفر ناصرالدین در دورۀ آداب
دیپلماتیک بود. مشکل این نبود که ایران آن روز این آداب را نمیدانست،
بالاخره رنگهای پرچم را میشد یک ترتیبی برایش قایل شد و شیر و خورشیدش هم
که از قبل بود، به مطربهای همراه هم میشد گفت یک چیزی همین جور دلی
بزنند ولی ملکه داشتن دیگر گرفتاری بود. از ابتدای قصدِ سفر، این انتخابِ
ملکه، دردِ شاه و اطرافیان بود، در حرم هم از قبل، بین امینه اقدس و انیس
الدوله، رقابت بود که البته این رقابت را در آخر انیس الدوله برد و شد ملکۀ
ایران. باقی زنها ماندند در حرمسرا، دعاگو تا شاه از سفر برگردد. این
نامه و تلگرافها شرح فراقِ زنهای حرم و اهل حرم است به شاهِ در سفر.
12 شهر ربیع الاول
جواب حسب الامر به حضور مبارک عرضه میدارد
از
سلامتی وجود مبارک در ورود رشت تلگراف شده بود، شکر خدا را بجا آوردیم.
احوال من و شاهزادگان و جمیع اهالی حرم الحمدلله خوب است. خبر تازه که قابل
عرض باشد نیست. دو روز است به جهت دعاگویی نشستن کشتی به حضرت عبدالعظیم
آمدهام، ان شاءالله دعای بی ریای من اجابت خواهد بود. خداوند در همه جا
حافظ آن وجود پاک هست، ان شاءالله.
مهدعلیا
هو
قربانت شوم تصدقت گردم
انشاءالله
امروز صبح چهارشنبه تلگراف سلامتی وجود مبارک رسید، در حقیقت عید مبارک
شد، از احوالات بخواهید، امروز عید حرمها را به ناهار در بالاخانۀ شمس
الدوله مهمانی کردم، الان از ناهار فارغ شده نشستهایم، بهجز دعای دولت
شما کاری نیست، وردِ زبان همه شب و روز همهمان است. احوالِ جمیع حرمها
خوب است ولی از دوری حضور مبارک همه کاهیده و افسرده هستند. من هم هر روز
میآیم اینها را مثل بچه بازی میدهم ولی تاثیری ندارد، درد خودم از همۀ
اینها بالاتر است، شب و روز بجز اشک چشم کار دیگر ندارم، ببینید چه خبر است
که هر کاری میکنم شیرازی کوچکه خنده کند، ممکن نمیشود. خداوند عالم
انشاءالله وجود مبارک شما را از جمیع بلیات حفظ کند. این روزها دیگر رسیدن
انزلی و نشستن دریا نزدیک است، همه را به گرفتن ختم و دعا مشغولم،
انشاءالله به شما خوش خواهد گذشت از تماشاها و سیاحتها ولی انشاءالله به
فراموشخانه تشریف نخواهید برد، اگر ببرید شیر هشت ماه داده را حلال نخواهم
کرد. انشاءالله فراموش نخواهید کرد. قربانت شوم احوال .... خان با
بچههایش الحمدالله خوب است. همیشه ماچش میکنم. احوال .... خوب است همان
اتاق ...... نشسته است درس میخواند گاهی با شاهزادهها بازی میکند.
انشاءالله روزی باشد که مژدۀ تشریف آوردن پادشاه را با تلگراف بشنویم،
قربانت شوم، دستبند مرا فراموش نفرمایید. خداوند جان مرا به قربان شما
بکند. انشاءالله.
مهدعلیا
قبل از سفرِ شاه یکی از
مقربان ناصرالدین ببریخان بود. گربهای آلاپلنگی که وسیلهای بود برای
تقرب به سلطان. در غیاب شاه هم زنهای حرم با تر و خشک کردن ببریخان سعی
میکردند خودشان را در دل او جا کنند.
تصدق وجود مبارکت شوم
از
احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله
سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بُردم. قبلۀ عالم مرخص فرموده بروم
اقدسیه، بعد فکر کردم مبادا مردم دربارۀ بنده حرف کم زیادی بزنند باعث تلف
آبروی من باشد، ترک اقدسیه را کردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام
شد، حالا شب و روز خودم را نمیدانم، از شوق ذوقی که دارم قبلۀ عالم تشریف
فرما میشود. انشاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود،
به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را
بجا آورم. عرض دیگر قبله عالم نمیداند کمینه امسال چقدر غصه دربارۀ ببری
خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک
دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. آن وقت به خاطر کمینه آمد،
بارها قبله عالم میفرمود سر سفره ببری خان ..... من است حالا درستش کردند،
شد. دیگر روز که میشد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را میبردم،
مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. انشاءالله مراجعت فرمودید
باز هم ببری خان سر شما را گرم میکند هر گاه بخواهید بدانید در چکار هستم،
عکس خانه را درست میکنم، ببری خان که ..... دندان افتاده است، پیش من
است، انشاءالله از در دولت که وارد شدید ..... دندان افتاده روی شانه من
است. خاک پای مبارک را میبوسم. دیگر آرزویی ندارم و یک سرداری پیشکش ارسال
خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخی نزد سلیمان برند، انشاءالله قبول
میفرمایید. فیل غوز را فرستادم قبلۀ عالم احوالپرسی بکند تعریف نماید،
قدری خنده بکنید، جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم. باقی عمرکم
طویل عدوکم دلیل.
غیرت شاهی طاقتِ شاه را طاق کرد. زنِ آفتاب مهتاب
ندیدۀ حرم بایستی در مجالس میآمد و با مردانِ نامحرم همراهی میکرد، همین
شد که شاه انیسالدوله را برگرداند ایران و باقی سفرش را تنها رفت. انیس
الدوله هم شد دست به دعایِ شاه در سفر.
بادکوبه
از
نیاوران به حضور مبارک اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاه روحنافداه عرض می شود؛ از
مژدۀ سلامتی وجود مبارک تشکر نمودم، خاصه باری ورود به انزلی. به این مژده
گر جان فشانم رواست. زبان کمینه عاجز است به شکرانۀ این نعمت. نمیداند
چگونه شکرگزاری نماید که سزاوار خداوند یگانه باشد. الحمدلله کمینه هم با
همراهان نهایت صحت را داریم، هیچ یکی را تکسری نیست. کمینه هم از دیر آمدن
تلگراف مشوش بود، حالا آسوده شدم، خاطرمبارک از هر بابت آسوده باشد.
انیس الدوله
از التفات حضرت اقدس شهریاری روحنا فداه الحمدلله احوالم بسیار خوب است، از تشریف آوردن قبله عالم جان رفته دوباره به تن آمد و از این خوشحالی ساعتی هزار مرتبه شکرانه خدا را به جا میآورم. عکس قبله عالم رسید، قسمت شد، عکس علی حده که مرحمت فرموده بودید در روی صندلی در میان حیاط گذاشتم، خانمها عصرها میآیند زیارت میکنند. ببریخان عرض بندگی میرساند. صبح تا شام مشغول درست کردن عکسخانه خانه قبله عالم هستم.
امین اقدس
به تاریخ 23 شهر رجبالمرجب سنه 1290
ادامه مطلب ...
نظر یک عصبانی درباره تجاوز
این روزها بحث تجاوز به عنف در کشور نقل محافل سیاسی ، فرهنگی و رسانه ای سمعی و بصری شده که در قبل خیلی ساده از کنارش می گذشتن چون ، منافع نظام و کشور به خاطر اسلام و جامعه ی دینی و مردم با فرهنگ و مذهبی و چشم و گوش بسته و ... در خطر بود ..
این اتفاقات تازگی نداره و آتیش زیر خاکستره که داره کم کم این جنگل خشک شده رو قبل از هر بارانی نابود می کنه ..
نمی دونم داستان از کجا سر و صدا کرد که اینجور رسانه های ما زیر بال و پرش رو گرفتن تا مبادا رسانه های غربی و مخالف نظام پیش دستی نکنن و از کوه !! کوه بسازن
این داستانهای پیش اومده در چند هفته ی گذشته تازه نیست و هر روز به طرق مختلف در جامعه زیر پوست شهر هایمان اتفاق می افته و کسی صدای دخترکان خفه شده ای رو نمی شنوه که شاید با لب گشودنی زیر باد کتک خانواده های افرطی قرار بگیرن و گاه کشته و گاه حبس شوند ، و یا ناچار به فرار از خانه شوند که عواقبی بدتر را هم در پیش خواهد داشت ...
این مسائل خیلی زود فراموش می شن و این شهر و مردمش در همان خواب خرگوشی به سر خواهند برد ...
امیدورم هیچوقت این مسائل وحشیانه در کشور به وقوع بپیونده و مردم با خیالی راحت به خواب خرگوشیشان ادامه دهند همراه با خوروپف ...
از تاثیرات این عمل بر روی قربانی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مطلب زیر رو از سایت کیبرد ازاد برداشت کردم که میتونه جالب باشه
( نوشته های یک دختر عصبانی)
من یک دوست دارم که بهش تجاوز شده. دختری مثل خودتون و مثل دخترهایی که اطرافتون می شناسین. به زور و وحشیانه. با اینکه دختر شجاع و فعالی بود، بیخیال پلیس و سیستم قضایی شد چون تنها چیزی که اونجا پیش می رفت توهین بیشتر بهش بود و تهمت های وقیح تر. تا یک هفته حتی به سختی می تونست به دستشویی بره و تا یکسال به راحتی نمیتونست از خونه بیرون بیاد چون یا مجبور بود پیاده بره یا سوار ماشین یک غریبه بشه.
همه جوره می شه در مورد تجاوز حرف زد. می شه مزخرف گفت مثل «ازش لذت ببر» یا «خودت خواستی». می شه توی فروم ها التماس کرد که فلان فیلم تجاوز به فلانی رو بذارین که من ببینم و می شه مثل قرن پونزدهم از این گفت که باید متجاوزها رو اعدام کنن تا عبرت بقیه بشه و حتی میشه تحلیل کرد که دولت خیلی هم خوشحاله از اخبار تجاوز چون باعث می شه فضای نظامی کشور بیشتر و بیشتر توجیه بشه.
هر چی می خواین بگین اما اما این چند تا نکته یک آدم عصبانی رو هم بخونین:
و البته اینها در مورد تجاوزی است که این روزها در کشور ما رو اومده. شکی نیست که پدوفیلها و بیماران روانی دیگه هم وجود دارن که برای جلوگیری از تجاوزشون، علاوه بر شغل و امید نیازمند درمان اختصاصی هم هستن.
اگر با وجود عصبانیت من تا اینجا همراه بودین،
صفحه اختصاصی تجاوز در روزنامه روزگار رو هم ببینین (پی دی اف).
منبع :کیبرد ازاد
ماسک
ظرافت فناوری دیجیتال برای تکثیر بشریت در ابعاد گمراه کننده و غیر ممکن
با ادامه مطلب همراه شوید و عکسهای جالب تر و لینک منبع سایت رو مشاهده کنید
ادامه مطلب ...
کشور | سرانه مصرف (کیلوگرم) | سرانه مصرف (فنجان) |
ترکیه | 2/8 | 1232 |
ایرلند | 2/6 | 1144 |
ازبکستان | 2/4 | 1056 |
انگلستان | 2/1 | 924 |
قزلقستان و ترکمنستان | 1/7 | 748 |
ایران | 1/4 | 616 |
لهستان و روسیه | 1/3 | 872 |
ژاپن و پاکستان | 1/1 | 484 |
میانگین جهان | 0/4 | 176 |
داستایوسکی در بهار 1859 استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند، عرضحالی برای الکساندر دوّم فرستاد و بدین طریق اجازه یافت به پترزبورگ برود اما نمی تواند مسلمانی به نام «علی» را به فراموشی بسپارد و آیینی که او را چنین کرده بود، مورد توجه قرار ندهد. اینچنین بود که در این زمان او در نامه ای از برادرش تقاضا می کند تا آثاری از مورخان اروپایی، نوشته هایی از اقتصاددانان، کشیشیان، آثار هگل و کانت و کتبی با محتوای فیزیک و روانشناسی و البته یک جلد "قرآن" برایش بفرستد. آری، هم زندان بودن داستایوسکی با یک «علی» او را چنان کرد که قرآن بخواند و این اثری است که باید رفتار یک شیعه داشته باشد؛ باشد که ما نیز چنین باشیم.