روز اول محرم سال 1388
شهادت سالار شهیدان امام حسین (ع) رو به همه مسلمانان تسلیت عرض می کنم.
سلام
این روزها قضیه ای بالا گرفته که یه جورایی همه جریانها چه راستی , چی چپی , چه سبزی و چه چه رو درگیر خودش کرده .. پاره شدن عکس امام خمینی ( ره ) ...
من اصولا وارد چنین مسائلی نمی شوم . و این مسئله من را هم ناراحت کرد .
من نه میخوام بدونم علتش چی بود و نه میخوام بدونم بانیانش چه کسانی بودند.
هر کس در هر جایگاهی که باشد توهین به امام رو نمی پذیره .. امام اگر زنده بود راهش رو از تمام کسانی که حالا دم از اسلام و دینداری و آزادی و اندیشه و .. ساختگی خودشان میزنند جدا میکرد.
من قصدم توهین به هیچ کسی نیست .. و قصد هم ندارم بیشتر از این ادامه بدم.
فقط میخوام که هوشیار باشید و قاطی بازی های سیاسی عده ای نشوید /.
سرمایه عمر آدمی یک نفسست آن یک نفس از برای یک همنفس است
با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفسست
ابوسعید ابوالخیر
ورود اولین ماشین به ایران
فکرش را بکنید کمتر از 110 سال پیش در خیابان های تهران که نه , در کل ایران فقط یک ماشین وجود داشته .
ناصرالدین شاه قاجار در سفرهایش به اروپا با با اتومبیل آشنا شده بود ولی اعلیحضرت تمایلی به ورود ان به ایران نشان نداده بود و کالسکه های سلطنتی را به ماشین اهنی (تراموا ) ترجیح میداد.
15 سالی از اختراع ماشین های دیزلی می گذشت که پایش به ایران باز شد . یعنی زمان مظفرالدین شاه قاجار .
" کورلین " مهماندار فرانسوی مظفرالدین شاه در کتاب ( بدایع الوقایع ) خود نوشته است :
در ماه اوت 1900 در مراجعت اعلیحضرت از جنگل بولونی , دو دستگاه اتومبیل که برای بردن به ایران سفارش داده بودند جلوی عمارت برای معاینه اعلیحضرت حاضر بودند . در هرکدام آنها دو نفر از پیشخدمت های مخصوص حاضر بودند . به امر مبارک مکانیسین ها اتومبیل را به راه انداختنه , بعضی حرکات را امتحانا در حضور اعلیحضرت به جا آوردند و پس از انجام امتحان , سوارها و ملتزمین رکاب جابه جا شده و اتومبیل ها آهسته پهلوی کالسکه همایونی آمدند تا سلطان از نزدیک درست آنها را معاینه کند و چون اتومبیل ها از هر حیث مطابق میل بودند هیچ نوع عیب و نقصی در آنها مشاهده نشد و با حکم اعلیحضرت حمل آنها صادر شد و کالسکه همایونی به طرف عمارت به راه افتاد ...
این دو اتومبیل که محصول کارخانه رنو بودند توسط دو راننده فرانسوی به تهران منتقل شدند و دو سرنوشت متفاوت پیدا کردند . فقط یکی از انها به تهران رسید . در راه انزلی به تهران یکی از خودروها خراب شد و همان جا ماند تا زیر باران و برف تبدیل به قراضه ای شود که جهانگردان اروپایی در سفر نامه هایشان به سرنوشت ماشین بیچاره هم اشاره کنند.
دومی هم که گاهی به دستور مظفرالدین شاه و توسط راننده فرنسوی اش " موسیو وانه " در میدان مشق به حرکت در می امد و باعث شادی و ذوق مردم می شد. این ماشین بعدها به محمد علی شاه رسید.
عاقبت یک روز محمد علی شاه هم وقتی می خواست با ماشین حرکت کند , کسی عطسه ای می کند و به نشانه اینکه صبر آمده سوار کالسکه اش می شود و پشت ماشین حرکت می کند .
آن روز در خیابان باغ وحش " اکباتان امروزی " ماشین مورد حمله چند بمب دستی قرار گرفت . شاه سالم ماند اما اتومبیل منهدم شد و مجلس هم به توپبسته شد .
110 سال بعد ...
تهران بزرگترین پارکینگ دنیا
هفته کتابخوانی
امروز با هفت کتاب اومدم به خونه هاتون.مرا پذیرا باشید .
کتابهای این سری هفته کتاب اختصاص داره به داستانهای کوتاه و خواندنی که در هر کتاب از 100 تا 500 مورد داستانک و داستان وجود داره .امیدوارم لذت ببرید.
سلام
یه باره دلم هوای نادر رو کرد ..
نادر اسم بزرگیست که ایران و ایرانی به همچین شاهی می نازد .
امروز داشتم مجله ای رو ورق میزدم که به همچین جمله ای از نادر برخوردم که کلی کیفور شدم از جمله نادر و سخت دلگیر شدم از زمانه , زمانه ای که نادر هم شاید می بود گریه می کرد به حال مردمانش که اینچنین بی سروسامان مانده اند.
کمربند سلطنت , نشان نوکری برای سرزمینم است . نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد . این ارزوی همه عمرم بوده است .
" نادر شاه افشار "
به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید , دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد , دل تو خبر ندارد
اسبی که از چشمه آب مینوشد برگی که بر ما میافتد دستی خالی، یا دهانی که میخواهد چیزی بگوید و نمیتواند، مثل گونهگونی زندگی که رنگ میبازد مثل رویای رنجی که خوابآلود است: آه از این قلبی که به سادگی در جستجوی مخلوقات و تسلیتهاست.
از آغاز ذی القعده سال دهم هجری که مقارن با آخرین سال زندگانی پیامبر بود، به تمام مناطق مسلمان نشین و طوائف و قبائل مسلمان عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه معظمه خواهد رفت و مراسم عمره و حج را به جای خواهد آورد و بدین ترتیب بزرگترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که معروف به حجةالوداع است. با پایان حج محمد به سرعت دستور حرکت جهت اجتماع در غدیر خم را دادند. حتی دوازده هزار از اهل یمن - که برای رفتن به وطن خود باید مسیر دیگری را میرفتند - به دستور او با کاروان مسلمانان همراه شدنددر میان راه مکه و مدینه در غدیر خم، آیه قرآن نازل گردید:ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده (به مردم) برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرساندهای و خداوند از مردم نگاهات خواهد داشت.»
«
شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد وز بهر تو زهر اندکی نوش نکرد
ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد آن را که تو را هیچ فراموش نکرد
تصویر جمشید دلشاد شهردار شهر بورلی هیلز آمریکا
امید کردستانی معاون ارشد google در حال سخنرانی در سمینار
تصویر فریار شیرزاد معاون مشاور رئیس جمهور و شورای ملی امنیت ایالات متحده
حسین اسلامبولچی رئیس شرکت مخابرات در آمریکا
تصویر علی دیزایی از فرماندهان ارشد پلیس لندن ( مشاور حقوقی انجمن افسران پلیس لندن )
تصویر امیر مجیدی مهر معاون ارشد کمپانی مایکروسافت ( سمت چپ )
تصویر انوشه انصاری اولین زن فضانورد ایرانی
تصویر پروفسور Caro Lucas پدر رباتیک ایران
تصویر مینو اخترزند مدیر راه آهن کشور سوئد
تصویر سیما تمدن معاون ارشد شرکت apple
تصویر پروفسور توفیق موسیوند مخترع نخستین قلب مصنوعی داخل بدن انسان
عاقل نخورد می و نباشد سرمست فرزانه کسیست که جام می را بشکست
دیوانه کسی که از پی باده بداد دین و دل و دانش و خرد را از دست
تولدم مبارک ...
بالاخره ۳ ساله شدی با همه دردسرهای روزهایی که به یه چشم بهم زدن گذشتند و فقط و فقط خاطرات صفحاتت موندو یادگاری عزیزانی که هیچوقت فراموششان نمی کنم.
2 سال به سرعتی باور نکردنی گذشت و من در کنار دوستان مجازی خودم پیشرفت کردم و همینطور بزرگ شدم و حالا که یاد گرفتم که چطوری راه و برم و چه جوری ارتباط برقرار کنم , خوشحالم و از شما دوستان وبلاگی خودم تشکر میکنم.
اوقات خوش آنی بود که با دوست سر شد // باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
از بلاگ اسکای عزیز و مدیرانش تشکر میکنم که فضایی رایگان و مناسب رو بوجود آوردن تا ما بتونیم علایقمون را به هر شکل و به هر نحوی به روی وب بگذاریم و در دید همگان به نمایش درآریم.
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من بلاگ اسکای
مگر آن روز که در خاک شود منزل من
آرزوم اینه که تا جایی که میتونم و توانم اجازه میده این وبلاگ رو نگه دارم و مطالبش رو به روز تر و مفیدتر بکنم . البته با کمک دوستانی که در این راه هیچوقت کم نگذاشتند و با نظراتشون همیشه به روند بهبودی وبلاگم کمک کردند.
هر چه سیگار می کشم گاهی در استکانی جا می ماند
هر چه دوستت دارم گاهی در گلو
همیشه در سینه ام جا می ماند و تازه
دنیا را چه گلویم را چه سینه ام را ندیدی ...
من به شکل غم انگیزی بیژن نجدی هستم.
سه بار زاده شدم / بار سوم 1320 / همان 1944 میلاد مسیح / که شرمگین بودم.
" به طور دقیق تصمیم دارم تا اولین صبح قرن بیست و یکم زندگی کنم .اون روز صبح می خوام از خواب پاشم , یه صبحانه ای بخورم و سیگاری بکشم و یک کلت بذارم روی پیشانیم و ماشه را بکشم , برای اینکه مطمئنم اصولا بشر دست از خونریزیش بر نمی دارد "
متولد خاش بود اما تمام زندگی و عشقش در لاهیجان گذشت.
" و چقدر گریستم من و تو / در آنکارا / در توکیو / در هاید پارک مه گرفته لندن / به خاطر لاهیجان "
کارشناس ارشد ریاضییات بود و دبیر دبیرستانهای لاهیجان , برای همین هم اعداد دست از سر شعرهایش بر نداشتند.
" صفر این صفر این صفر / این صفر در 101 / آفتابی است بین دو درخت / این صفر در 101 / طلاست ریخته روی ریل طلا "
مثل همه شاعرها عاشق بود :
" آفتاب را دوست دارم / به خاطر پیراهنت روی طناب رخت / باران را / اگر که می بارد / بر چتر آبی تو / و چون تو نماز می خوانی / من خداپرست شده ام ."
قصه هم می نوشت .چهار مجموعه داستان کوتاه که دوتاش بعد از مرگش چاپ شد.
بیشتر شخصیت های داستاهایش یا مرتضی بودند یا طاهره :
" به فکرم رسید که بگویم مرتضی .شاید به خاطر اینکه جایی , کسی به اسم مرتضی مرده بودو من می شناختمش "
" این جور زن ها یا اسمشان پروانه است یا طاهره و پروانه اسم زنش بود که اندوه به اندوه کتابش را تقدیمش می کرد "
در 56 سالگی از سرطان مرد :
" با من از درد دندان نگویید / که از سرطان فریاد خواهم زد "
و همان طور که خواسته بود در شیخان لاهیجان دفنش کردند . جایی که شیخ زاهد گیلانی آرام گرفته است.
" از خدا پنهان نیست / چرا پنهانش کنم از تو آقا / آقا شیخ زاهد گیلانی /
سیاهپوش قهوه خانه ای هستم / که در مسیر راه کمر بندی / دور لاهیجان روزی مرد /
همین طور سیاهپوش آینه ای / که جیوه اش روزی ریخت / سیاه پوش قالیچه ای /
که در مغازه سمساری است / بله اقا , آه , آقا / آقا شیخ زاهد گیلانی ! "
و تکه ای از وصیتنامه اش را روی سنگ قبرش نوشتند , وصیتی که یوزپلنگ ها رو فراموش نکرده بود :
" و می بخشم به پرندگان / رنگ ها , کاشی ها , گنبدها / به یوزپلنگانی که با من دویده اند / غار و قندیل های آهک و تنهایی / و بوی باغچه را / به فصل هایی که می آیند / بعد از من ... "
گر بمیرم به غم و زنده شوم باز به غم
به خدا باز کنم زندگی آغاز به غم
الفت آنگونه گرفته است دلم با غم دوست
که به چیزی نشود شاد مگر باز به غم
جهوری سه نفره
Republic of Molossia
کوچکترین کشور جهان به نام مولوزیا دارای جمعیتی 11 نفره است
در سال 1990 این کشور وارد مرزبندی جهانی شده و به عنوان یک کشور مستقل شناخته می شود.
مولوزیا کشوری در وسط صحرای نواداست که بنیان گذار آن کوین باو " Kevin Baugh " نام دارد.
این کشور شامل خانه کوین و چند مزرعه کوچک است که در مجموع 8/5 هکتار را شامل می شود.
این کشور کاملا مستقل است و دارای سیستم پستی مستقل , واحد پولی مستقل و نیروی دریایی و فضایی است.
برای ورود به این کشور باید پاسپورت داشته باشید که توسط خود باو صادر می شود البته باو بعضی کشورها رو از گرفتن ویزا هم معاف کرده که شامل : آندورا - لیختن اشتاین - سان مارینو و موناکو
مولوزیا در واقع کوچکترین نمونه کشورهایی است که از آنها به عنوان خرده ملت یاد می شود.خرده ملت ها در صورتی میتوانند رسمیت پیدا کنند که پتانسیل لازم را برای یک فرهنک مستقل داشته باشند برای شروع و ثبت یک کشور باید مراحل زیر را طی کرد.
قبل از همه چیز مقدار مشخصی زمین , داشتن کشتی حامل پرچم و دستیابی به سواحل آزادکه در واقع بخشی از اعتبار اقتصادی کشور شما به حساب می اید.
شما هم اگه شرایطش رو دارید بجنبید تا دیر نشده ...
این روزها اینگونه ام :
با هر که آشنا می شوم ... احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ام که دیگر وقت خیانت است!
مرگ شارل دوگل
18 آبان , 9 نوامبر 1970
قد خیلی بلندی داشت . آنقدر قد بلند بود که در تختخواب های معمولی جا نمی گرفت . موقعی که خواست برای بازدید رسمی به ایران بیاید و در کاخ نیاوران مهمان محمدرضا بشود قبل از آمدنش , سفارت فرانسه اولین کاری که کرد یک تختخواب دراز هم قد شارل دوگل به نیاوران اورد. این دوگل خیلی حرف های خوب می زد.با آنکه از قدیم گفته اند ادمهای دراز عقلشان کم است ! اما عقل این یکی کامل بود.
تاج الملوک همسر رضا خان پهلوی موقع نوشتن این خاطراتش از دیدار با رئیس جمهور فرانسه لابد اصلا نمی دانسته همین قد " دراز " شارل دوگل سبب شده بود تا توی جوانی و وقت خدمت در ارتش به اش ۀقب " آسپاراگوس " همان مارچوبه خودمان بدهند.
مرد محبوب فرانسوی ها به بالاترین مقام های فرانسه رسید , " در نوجوانی و جوانی قدم از همه بلند تر یود .من از اینکه دیگران به من توجه می کنند راضی و خشنتود می شدم. چون یک سر و گردن از همه بلندتر بودم .بی اختیار در بازی ها و امور دسته جمعی ریاست مرا می خواستند ! من از همان نوجوانی مزه ریاست و سروری بر دیگران را چشیدم"
شارل دوگل کاتولیک بود .اما درس خوانده مدرسه یهودی ها بود . توی عمر 80 ساله اش هم در جنگ جهانی اول شرکت کرد و زخمی و اسیر شد , هم توی جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه رفت به انگلستان و پایه گذار جنبش مقاومت ملی فراسه شد و بعد آمد پارس را ازاد کرد .
او سه دوره رئیس جمهور شد و قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه را به رفراندوم گذاشت و دوره رئیس جمهور های فرانسه را هفت ساله کرد . آخر هم توی 78 سالگی وقتی ریاست جمهوری دلش را زد بساطش را جمع کرد رفت در دهکده " کولومبی له دوز اگلیز " خاطراتش را نوشت .
با این حال , فرانسوی ها آنقدر او را دوست داشتند که همین الان مهمترین فرودگاه فرانسه و البته طاق نصرت معروف پاریس نام و نشان شارل دوگل را دارد.