ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از امام باقر (ع) نقل شده است:
چون هنگام وفات سید المرسلین رسید، شخصى اجازه خواست خدمت آن حضرت برسد. امیرالمومنین (ع) بیرون رفت و گفت: چه کار دارى؟ آن شخص گفت: مى خواهم رسول خدا را ملاقات نمایم. حضرت على فرمود: اکنون حال پیامبر مناسب نیست، لذا ملاقات با حضرت میسر نیست; بگو با او چه کار دارى؟ آن شخص گفت: کارى ضرورى دارم، حتماً باید خدمت ایشان برسم. امیرالمومنین نزد رسول خدا آمد و براى آن مرد رخصت طلبید .رسول خدا فرمود: در آید. چون داخل شد، نزدیک بالین رسول خدا نشست و عرض کرد: اى رسول خدا، من از جانب حق تعالى به نزد تو آمده ام. حضرت فرمود: توکیستى؟ گفت: ملک الموت عزرائیل هستم. حق تعالى مرا فرستاد که شما را مخیر گردانم بین لقاى حق و بقاى در دنیا.
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نروید باعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد
وعده دیدار هر کسى بقیامت لیلة الاسرا شب وصال محمد
آدم ونوح و خلیل و موسى عیسى آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه دنیا مجال همت او نیست روز قیامت مگر مجال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابند نور نتابد مگر جمال محمد
وان همه پیرایه بست جنت فردوس بو، که قبولش کند بلال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد
چشم مرا تا بخواب دید جمالش خواب نمى گیرد از خیال محمد
«سعدى» اگر عاشقى کنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد