همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

پیراهن


پیراهنی از تار وفا دوخته بودم     چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد

نظرات 9 + ارسال نظر
شنبلیله جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ب.ظ http://mirk.mihanblog.com

ونوس شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام همشهری جوان

سلام همشهری
چی شده ؟

شکیبا شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

والا من که هنوز کفن از نزدیک ندیدم چه شکلیه ولی لابد همون پیرهنه وقتی تارش میشکافه کفن میشه!!!

ولی میگما این دوره از شعر انگار برگشته به عصر دوره ی صائب تبریزی که همه از بی وفایی و جفای یار شکایت میکردند...
خیلی واضحه فقط کافیه چند تا وبلاگ رو باز کنی و میبینی همه دارن از دست یار شکایت میکنن

تا بعد...
در پناه حق باشی

خدا کنه هیچوقت نبینی ...
چی؟ همون که میگی ... یه تیکه پارچه است ..

حق با توئه ... دفعه بعد یه کم بر می گردیم عقب تر از صائب .. خوبه
شما چی میل دارین؟

ای یار مهربانم .. دانا خوش زبانم .. خوبه
همه می نالن .. یار بی وفاست .. تواین دوره زمونه هم که یافت نمی شود .. یافت هم اگر بشود که نمی شود .. بدردبخور نیست

قربانت
زنده باشی

سعیده شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ http://sabaleh.blogsky.com

سلام
من بالاخره اومدم!
ولی از مدرسه بازم اومدم!
آخه کامپیوترم هم چنان ترکیده!

شعرش خیلی قشنگه!

سلام
چه عجب
خوش اومدی ...
خدا پدر و مادر سازندگان این مدرسه رو بیامرزه .. من یکی که دعاشون می کنم
و توهم همچنان به قطعات منهدم شده کامپیوترت می نگری .. دست بجنبون دیگه .. درستش کن


قابلی نداشت .. ممنون

صفورا شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://lahzehayeshaeraneh.blogsky.com/

سلام
خوبی؟

خیلی شعر قشنگی بود..
گاهی اوقات فکر میکنم خدا مارو ول کرده
خیلی خستم خیلی ناراحتم خیلی سردرگمم
ازین دنیا تنفر دارم هر روز هم که میگذره تنفرم بیشتر میشه
چون نمیدونم چه کاری درسته چه کاری نادرست..

سلام
ممنون تو خوبی؟

قابلی نداشت
گاهی .. راهی هست که باز برسی به خدا ... خدا هیچکس رو ول نمی کنه حتی یک لحظه این ماییم که خودمون رو دور بهش می بینمی و با کارهامون دورتر دورتر می شیم ازش

چی شده؟
این یه امر عادیه ... برا خیلی ها هم پیش میاد .. اما خیلی زود از بین میره ..
میدونی .. نمی خوای کاری بکنی ... یا شایدم نمی گذارن که کار کنی
...

صفورا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://lahzehayeshaeraneh.blogsky.com/

سلام خوبی؟
از وقتی برگشتم صد درجه تغییر کردم؟
آره قبول دارم تغییر کردم اما واقعا اینهمه؟
این مزه ی دیگه ای که حرفام پیدا کرده تو چه حسی روش داری ؟
من از دل پرم فقط میتونم اینجا صحبت کنم واسه همین برگشتم

سلام
ممنون ..تو خوبی؟
معلومه از نوشته هات ....
این همه که نه ..اما انگار یه چیزیت شده که نمی خوای بگی ..
به من که حس خاصی نمیده .. اما خب ناراحت میشه آدم وقتی میبینه دوستش مشکل داره

راحت باش ..امیدوارم بتونم مرحمی باشم برات

دلارام دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://delaram360.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود
والبته کمی هم تلخ

سلام
مرسی
فقط کمی ... به قول شاعر بی ... نکشیدی که بدانی چه کشیدم

سعیده دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ

سلام مطلب جدیدتون خیلی باحاله!‏
مخصوصا جسب دماغ!‏
آخه خیلی سخته درست کردنش!‏
باید بشینم برنامه هاشو بریزم خیلی طول میکشه!‏
(البته کارای ویندوزمو شوهر خواهرم کرده بقیه شو من تنبلی می کنم)‏


سلام
جدا .. خوشحالم که خوشت اومده
تو که تجربش نکردی ؟

یعنی تو وقت نداری .. نیم ساعت هم نمیشه ... تنبلی بس که
خدا پدر مادر دامادتون رو بیامرزه ... تو که خیلی بی خیالی

یگانه شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ق.ظ http://kolbemehrabooni.blogsky.com

سلام، از اینکه دوباره پیامتو دیدم خوشحال شدم... فکر نمیکردم کسی اینجا منو یادش مونده باشه
ادما بعضی وقتا به نبودن و تغییر نیاز دارن اما هیچوقت جاها یا کسانی رو که دوست داشتن و دارن نمیتونن فراموش کنن...
به هر حال بازم ممنون..

سلام
منم همینقدر خوشحال شدم .
من که دوستام رو فراموش نمی کنم .. بقیه رو نمی دونم
خوب این تغییر خیلی نیازه و هرچی هم سن ادم بالا و بالاتر میره این تغییر نمایانتر میشه ... بواقعا نمیشه فراموش کرد خیلی چیزها رو

قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد