همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

چرا دوستم داری؟

چرا دوستم داری؟


یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:

- چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟
- دلیلشو نمیدونم …اما واقعا” دوست دارم
- تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
- من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
- ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
- باشه.. باشه! میگم… چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت...
- دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد


متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه می تونبی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره


عشق دلیل میخواد؟
نه! معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
نظرات 4 + ارسال نظر
ونوس چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ

سلام علی جان
میگم قشنگ بود ولی خیلی خیلی خیلی خیلی تکراری بود
پس مواظب خودت باش

سلام
یعنی اینقدر
پس چشم

مونا جات پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ http://2zmona.blogfa.com

عشق یه حس قلبیه که از قلب به سمت مغز
می جوشه
و مادامی که وجود داره
فرد به زندگی امیدواره
ادامه ی این داستان اینه...
چند ماه بعد اون دختر نامه رو بلند برای عشقش می خوند
در حالی که اوج خوشبختی رو تجربه میکرد
و با اشکایی که تو چشماش بود به عزیزش میگفت:
عشق تو من رو دوباره زنده کرد

جالب بود ... بعضی موقع ها سمت و سوش خیلی فرق می کنه .. همیشه به مغز هم ختم نمیشه .
بابا چه پایان خوشی داشت این داستان .. ممنون

سعیده پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

سلام!
از اون داستانائه که هر آدمی ازش خوشش میاد!

سلام
البته شما که هر ادمی نیستی ... اما خوشحالم که خوشت اومده

شکیبا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ب.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

راستی منم بالاخره نمردم و حس دوست داشتن و دوست داشته شدن رو درک کردم...خیلی زیبا بود...برام دعا کن که واسه همیشه باهام بمونه چون واقعا دوستش دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد