همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

من به مرگم راضیم


من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل    بخت بد  بین , از اجل هم ناز می باید کشید



نظرات 6 + ارسال نظر
طاهره شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ

میگه وقتی تو به دنیا می آیی جمعی خندان هستند و تو گریان.کاری کن وقتی از دنیا می روی تو خندان باشی و جمعی گریان
اما در هر صورت این چه شعریه یه روز بعد از تولد گذاشتید؟! شاکی میشیم!
البته با عرض پوزش..
شاد باشید

چه زیبا بود .. کی اینه گفته .. من که با جمله اش کلی کیف کردم..
خدا کنه اینجوری هم بشه .. ما که از خدامونه.
مرگ حقه دیگه .. امروز و فردا نداره ... برای من که اینطوره که هر چی زودتر مرگم نزدیک باشه راضی ترم .. دیگه این همه سختی و مشکلات رو نمی بینی و حس نمی کنی. راحت و آسوده می شی.. تازه بار گناهامون هم کمتر می شه و راحت می تونیم حملشون کنیم .. آخه جونیم و زورمون می رسه .. سره پیری کی میخواد اون کوه بلند کنه ...!؟

شرمنده .. یه دفعه اومد جلوی چشمم و منم غفلت نکردم.. ولی شعر قشنگی بود ن.. نه؟
ای بابا ... شما حق داری به دادگاه هم بکشی ما رو...
سلامت باشی

محموذ یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ http://aboaftab.blogsky.com/

ناز نمیخواد بکشی؛ زیر میزی باید بهش بدی!!

سلام
بی خیال ما شو ... ما رشوه بده نیستم.. جان می دیم اما ...
همین ناز بکشیم بهتره..

فروردین دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ

salam chi shode?
bara chi be marg razi shode
mishe namiri
dige ki weblog mano bekhone

سلام
از دست شما دیگه .. وبلاگت رو به روز نمی کنی دیگه ...!
باید بیشتر فکر کنم ..
نه که خیلی توش می نویسی ..!
روح سرگردانم این امر خطیر رو به عهده می گیره ..
پس حواست باشه که روحم رو اذیت نکنی .. بنویس

بیان دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ http://keiserin.blogsky.com

خدا نکنه پسر گلم ایشالله عزرائیل پیش مرگت بشه

مرگ حقه .. دیگه نمی تونم .. خسته شدم..
ممنونم از دعات .. ولی من دیگه رفتنیم .

زهرا صالحی دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام
من اپم
تشریف بیارید

سلام
چه عجب ..!
حتما

نرگس دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://narciss7.blogfa.com/

سینه ام آینه ای ست،
با غباری از غم .
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار .
...
من چه می گویم،آه ...
با تو اکنون چه فراموشیها؛
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست .

تو مپندار که خاموشی من،
هست برهان فراموشی من .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد